حسین محی الدین الهی قمشه ای فرزند چهارم استاد فقید مهدی الهی قمشه ای و خانم طیبه تربتی در دی ماه 1318 (ژانویه 1940) در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی، متوسطه و دانشگاهی را به ترتیب در دبستان دانش، دبیرستان مروی و دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران تا درجه دکتری
(Ph.D. In Islamic Philosophy & Theology)
به پایان برد و نیز تحصیلات حوزوی و سنتی (Liberal studies) را نزد پدر، و استادان دیگر دنبال کرد. پدر ایشان فیلسوف، مجتهد، شاعر و مترجم برجسته ای بودند و اولین و معتبر ترین ترجمه فارسی قرآن از کارهای ایشان میباشد. دکتر قمشه ای پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به کار تدریس در دانشگاه تهران و سایر مراکز آموزش عالی در داخل و بعد ها خارج از کشور پرداخت و در کنار آن به تالیف و ترجمه در زمینه عرفان و ادبیات و زیبائی شناسی مشغول شد. وی در سال 1358 قریب یکسال نیز ریاست کتابخانه ملی ایران را عهده دار بود.
برای نیل به کمال و سعادت راهی جز تمسک به آیات الهی و سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام نداریم. بنا بر آیه قرآن باید به ریسمان الهی چنگ زده و مطیع او باشیم، وقتی در این راه قدم نهادیم؛ آنگاه است که رو به سوی خلیفة اللهی نهاده و شایستگی جانشینی خدا بر روی زمین را کسب خواهیم کرد. امید که خدای مهربان به ما توفیق بندگی کردن را اعطا نماید. حال گوش جان می سپاریم به اندرزهای رسول گرامی اسلام، همو که نجاتبخش انسانها می باشد.
1- هر چه فرزند آدم پیرتر مىشود، دو صفت در او جوانتر مىگردد: حرص و آرزو.
2- دو گروه از امت من هستند که اگر صلاح یابند، امت من صلاح مىیابد و اگر فاسد شوند، امت من فاسد مىشود: علما و حکام.
3- شما همه شبان و مسؤول نگاهبانى یکدیگرید.
4- نمىتوان همه را با مال راضى کرد اما به حسن خُلق، مىتوان.
5- فقر بلاست. از آن بدتر، بیمارى تن، و از بیمارى تن دشوارتر، بیمارى دل است.
6- مؤمن همواره در جستجوى حکمت است.
7- از نشر دانش نمىتوان جلو گیری کرد.
8- دل انسانى همچو پرى است که در بیابان به شاخه درختى آویزان باشد، از وزش بادها دائم در انقلاب است و زیر و رو مىشود.
9- مسلمان آن است که مسلمانان از دست و زبان او در آسایش باشند.
10- راه رهنماى به کار نیک، آن است که خود عامل آن کار باشیم.
یکی از پرسشهای رایج در باب تفسیر قرآن این است که اگر قرآن نور و مبین است چرا برای همگان گویایی نداشته و در فهم و تفهیم آن نیاز به تاویل و تفسیر وجود دارد؟
آیا امکان وجود نداشت که همه معارف و حقایقی که برای هدایت بشری لازم است در ظاهر قرآنی گنجانیده میشد تا این همه دشواری و اختلاف در فهم قرآن و حیرت و سرگشتگی برای انسانها پیش نمیآمد؟
برای پاسخگویی به این پرسش ، مقدماتی لازم است که نوشتار حاضر ارسالی از سوی مرکز فرهنگ و معارف قرآن به آن میپردازد.
حقیقت معارف قرآنی امری لایهدار و دارای بطون است . قرآن را نمیتوان کلامی بسیط دانست که معنایی صرفاً ساده داشته و برای سیر انسان در مسیری بی نهایت کفایت نماید. اگر هدف از خلقت انسانی معرفت پروردگار باشد پروردگاری که وجود لایتناهی دارد مسیر کمالی هم که برای این انسان ترسیم میشود باید لایتناهی باشد و سخن هدایتی که وسیله وصول انسان به خدای مطلق باشد نیز باید نامحدود باشد از این رو کلامی که برای هدایت خلق نازل شده تا مسیر سعادت بیحد و حصر انسانی را برای او هموار گرداند لازم است که خود حد و حصر نداشته باشد چرا که وجود خط پایانی در معارف قرآن نه تنها با هدف بی نهایت انسانی تناسبی ندارد بلکه با فلسفه وجودی خود قرآن و باید او را به منبع لایتناهی وصل گرداند همساز نیست.
تعداد صفحه: 12
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
مفهوم اسماء حسنی
تعداد اسماء حسنی
نفی حد دراسماء و صفات الهی
تقسیمات صفات
صفات الهی را از جهات گوناگون تقسیم کردهاند:
1- صفات جمال و صفات جلال:
2- صفات ذات و صفات فعل:
3- صفات حقیقی و اضافی:
4- صفات خبریه:
آیا اسماء الله توقیفی است؟
نتیجه گیری
پی نوشت ها:
مقدمه
واژة اسم کاربردهای مختلفی دارد. در گستردهترین کاربرد به معنی هر لفظی است که بر معنایی دلالت میکند. اسم در این کاربرد مترادف با کلمه است، و حرف و فعل در اصطلاح علمای نحو را نیز شامل میشود.
دومین کاربرد اسم همان است که در اصطلاح علمای نحو به کار میرود. و یکی از اقسام کلمه و قسیم حرف و فعل است.
سومین کاربرد آن معنایی است که در اصطلاح متکلمان مقصود است. و آن عبارت است از لفظی که بر ماهیت و ذات من حیث هی و بدون در نظر گرفتن اتصاف آن به صفتی از صفات دلالت میکند. مانند الفاظ سماء (آسمان)، ارض (زمین)، رجل (مرد) و جدار (دیوار).
واژة صفت نیز کاربردهای مختلفی دارد. حکما مبادی مشتقات را صفت، و مشتقات را اسم میگویند. از نظر آنان علم و قدرت صفاتاند، و عالم و قادر یا علیم و قدیر اسم، ولی متکلمان مشتقات را صفات نامیده و مبادی مشتقات را «معنی» میگویند. بنابراین، علم و قدرت، معنی، و عالم و قادر یا علیم و قدیر صفاتاند. به عبارت دیگر، هرگاه ذات و ماهیت را از آن جهت که موصوف به وصف یا معنای ویژهای است، در نظر آوریم واژة صفت به کار میرود.(1)
«الصفة هی الاسم الدال علی بعض احوال الذات، و ذلک نحو طویل و قصیر و عاقل و غیرها» (2)
«ان الصفة فی الحقیقة ما أنبأت عن معنی مستفاد یخص الموصوف و ما شارکه» (3)
یاد آور میشویم، این گونه ملاحظات در عمل چندان رعایت نمیشود، و هر یک از اسم و صفت به جای دیگری به کار میرود.
یگانه واژهای که معنای وصفی نداشته، و به عنوان اسم مخصوص خداوند، شناخته شده است؛ اسم جلالة (الله) است. اما واژههای دیگر چون عالم، قادر، حی، رازق، باقی و غیره هم به عنوان اسماء الهی به کار میروند، و هم صفات خداوندی، چنان که در روایات معروفی که برای خداوند نود و نه اسم بیان شده است، جز اسم جلاله، همگی از مشتقات و صفات میباشند.
مفهوم اسماء حسنی
" برای خداست تمامی اسمایی که بهترین اسماء است پس او را عبادت کنید و با آنها به سویش توجه نمایید."( سوره اعراف، آیه 80)
توصیف اسماء خدا به وصف " حسنی " دلالت می کند بر این که مراد به این اسماء، اسمایی است که در آنها معنای وصفی بوده باشد، مانند آن اسمایی که جز بر ذات خدای تعالی دلالت ندارد، اگر چنین اسمایی درمیان اسماء خدا وجود داشته باشد، آن هم نه هر اسم دارای معنای وصفی، بلکه اسمی که در معنای وصفی اش حسنی هم داشته باشد، باز هم نه هر اسمی که در معنای وصفی اش حسن و کمال خوابیده باشد، بلکه آن اسمایی که معنای وصفی اش وقتی با ذات خدای تعالی اعتبار شود به غیر خود احسن هم باشد، بنابر این شجاع وعفیف هرچند از اسمایی هستند که دارای معنای وصفی اند و هر چند در معنای وصفی آنها حسن خوابیده لکن لایق به ساحت قدس خدا نیستند برای این که از یک خصوصیت جسمانی خبر می دهند.
لازمه این که اسمی از اسماء خدا بهترین اسم باشد این است که بریک معنای کمالی دلالت کند، آن هم کمالی که مخلوط با نفس و یا عدم نباشد، واگر هم هست تفکیک معنای کمالی از آن معنای نقصی و عدمی ممکن باشد.
" تنها برای خداست اسماء حسنی"، هر اسمی که احسن در وجود باشد برای خدا بوده و احدی درآن با خدا شریک نیست. تنها برای خدا بودن آنها معنایش این است که حقیقت این معانی فقط و فقط برای خداست و کسی در آنها با خدا شرکت ندارد، مگر به همان مقداری که او تملیک به اراده و مشیت خود کند.