اگر بخواهم پیش از هر شرح تفضیلی، شعر حافظ را معرفی کنم، تصورم چنین است: شعر حافظ تعبیر و تصویر موجز حادثههایی است که تحت تاثیر انگیزههای بیرونی و عینی و یا انگیزههای درونی و ذهنی، در ذهن انسانی که به مقام برزخی خویش در میان حقیقت و واقعیت شعور بالفعل، و به حفظ تعادل انسان در این مقام اصرار دارد، برانگیخته میشود.
بر اساس این تعریف، صورت و معنی شعر حافظ را نمیتوان به دقت تجزیه و تحلیل کرد مگر آن که ابتدا نظرگاه حافظ را نسبت به انسان و تقدیر و جایگاه در عالم هستی دریابیم و ساختار و متاع البیت ذهنی را که سبب ساز چنین نظرگاهی است بازشناسیم و آنگاه عناصر اصلی تکوین بخش حادثهای را که تحت تاثیر انگیزههای گوناگون، در چنین ذهنی ایجاد میشود نشان دهیم و سرانجام با بررسی تعبیر و تصویر حافظ از این حادثه، هنر وی را ارزیابی کنیم.
شعری که زائیده جبر نیاز روحی شاعر است و نه محصول احتیاجات روزمره در حیطه نام و نان، از تمامیت ذهنیت آگاه و نا آگاه شاعر جدا نیست. بنابراین شعر اندیشیده و نیدیشیده او را نسبت به عالم و آدم و هستی جهان و انسان فاش میکند. افشای این روحیات و نظرگاهها در بیان ناگریز و پنهان– آشکار شعر، به معنی افشای شیوه سلوک و زیست عملی شاعر در زندگی روزمره و در میان مردم نیست. شعری که بی اختیار شاعر او را غافلگیر میسازد و جبر حضور عینی بخشیدن به خویش را بر شاعر تحمیل میکند، به طوری که موقتا از زندگی آگاه و عادی و نیازهای ملازم آن، گسسته میشود، زندگی و سلوک عملی شاعر را تنها میتواند کتمان کند نه آشکار. بنابراین از بعضی اشارات صریح به گوشههایی از تاریخ زندگی حافظ که بگذریم و البته ربطی به شیوه زندگی و سلوک زندگی روزمره و معمول حافظ ندارد،به دست دادن شیوه زندگی شاعر با توجه به ابیاتی از شعر او در محدوده دلالت یک بعدی کلمات به مدلول های معین و قراردادی چنان که در زبان علم و زبان روزمره، تصویری ناپذیرفتنی و گاه نا ممکن از شاعر به نمایش در میآورد که در فضای باور و جامعه نمیگنجد.