برای دیدن تصویر در سایز بزرگتر
روی تصویر کلیک راست نموده و گزینه view image را بزنید
برای دیدن تصویر در سایز بزرگتر
روی تصویر کلیک راست نموده و گزینه view image را بزنید
تعداد صفحه: 16
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه ای بر شجاعت امام علی (ع)
داستانی درمورد شجاعت امام علی (ع)
12 نکته در مورد شجاعت امام علی (ع)
شجاعت امام علی (ع) در روایات
شعر در مورد امام علی (ع)
داستانهایی در مورد امام علی(ع)
مقدمه ای بر شجاعت امام علی (ع)
چون به شجاعت و دلاورى آن حضرت که زبانزد همگان استبنگریم، درمىیابیم که او از سن بیستسالگى یا اندکى بیشتر در جنگها مباشرت داشته، و حال آنکه با جنگاوریى که على (ع) از خود به نمایش گزارد، نام شجاعان پیش از خود را به بوته فراموشى سپرد و نیز نام دلاوران پس از خود را از صفحه گیتى پاک کرد.خواهیم دید که على (ع) در شجاعتبر تمام مردم برترى دارد، این امر آنچنان بدیهى و روشن است که سخن گفتن و ایراد شواهد براى اثبات آن بر انسان زشت و قبیح جلوه مىکند. آنچه على در جنگ کرد، تا روز قیامتبه عنوان ضرب المثل به جاى خواهد ماند.براى اثبات شجاعت آن حضرت همین قدر کافى است که وى در هیچ میدانى از دشمن گریزان نشد و خود را در مقابل لشگریان آنان نباخت و با کسى گرم کارزار نشد، مگر آنکه او را بکشت و هرگز ضربهاى بر دشمن وارد نکرد که بخواهد دومین ضربه را نیز بر او بزند. ضربات او بس سهمناک بود.هرگز از پیش دشمنى نمىگریخت.چون به مبارزهاى فراخوانده مىشد باک نمىداشت.اینها همه از امور حیرتآورى است که جز براى پسر ابو طالب فراهم نشد.
داستانی درمورد شجاعت امام علی (ع)
قوت قلب على علیه السلام که از ایمان و یقین وى سرچشمه مىگرفت در هیچ بشرى دیده نشده است، روزى در جنگ صفین به چهره خود نقاب زده و به صورت یک فرد ناشناس در جلو صفوف شامیان مبارز میطلبید پس از آنکه گروهى از مبارزان شام را به خاک هلاکت افکند معاویه به عمرو عاص گفت: این شجاع قویدل کیست؟
عمرو گفت یا عبدالله ابن عباس است! و یا خود على است معاویه گفت چگونه میتوان تشخیص داد؟
عمرو گفت: ابن عباس مرد شجاعى است ولى در مقابل حمله عمومى سپاه به این انبوهى نمیتواند مقاومت کند تمام سپاهیان را فرمان حمله بده. که از جاى بجنبند و به این جنگجو حمله کنند اگر رو گردانید ابن عباس است و اگر ثابت و پا بر جا ماند على است زیرا على از تمام عرب اگر به مقابلهاش برخیزند رو نمیگرداند چه رسد به سپاه تو.
معاویه براى آزمایش فرمان حمله عمومى داد و تمام سپاه او به حرکت در آمد اما آن مبارز چون کوه آهنین در جاى خود ثابت و برقرار بود آنگاه فهمیدند که على علیه السلام است پیکار میکند لذا فرمان عقب نشینى دادند.
وقتى صداى على علیه السلام در میدانهاى جنگ بلند میشد دل و زهره قهرمانان آب میگردید و لرزه بر ارکان وجود آنها میافتاد. در جنگهاى جمل و صفین غالب اوقات یک تنه خود را بر سپاهیان مخالف میزد و صفوف آنها را متلاشى کرده و پراکنده میساخت.
به تصدیق دوست و دشمن على علیه السلام کرار غیر فرار و اسدالله الغالب و غالب کل غالب بود، زره آن حضرت که به منزله لباس جنگ او بود مانند پیشبندى فقط با چند حلقه در شانههاى او به هم وصل میشد و به کلى فاقد قسمت پشت بود علت این امر را از وى سؤال کردند فرمود: من هرگز پشت به دشمن نخواهم نمود در این صورت احتیاجى به پشت بند زره ندارم. سعدى گوید: مردى که در مصاف زره پیش بسته بود تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا در یکى از جنگها فرماندهان على علیه السلام از آن حضرت پرسیدند که اگر جنگ مغلوبه شد و صفوف ما از هم پاشیده شد ما بعدا شما را کجا پیدا کنیم خوبست قبلا نقطه الحاقى تعیین شود تا همه به آن نقطه گرد آیند. على علیه السلام فرمود شما مرا در هر کجا رها کنید من در همانجا خواهم بود و از جاى خود تکان نخواهم خورد.
تعداد صفحه: 30
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب مقدمه منابع برای تاریخنگاری زندگی علی نامها و عناوین تولد و دودمان در مکه
در مدینه
در کوفه
مقبره دیدگاهها دربارهٔ علی
همسران و فرزندان فصاحت و بلاغت ثروت و تولید
مقدمه
علی بن ابیطالب ملقب به امیرالمؤمنین در بین مسلمانان و امام علی در بین شیعیان، زاده ۱۳ رجب ۲۴ پیش از هجرت مصادف با ۱۷ مهر ۲۲ سال پیش از مبدا خورشیدی و درگذشته ۲۱ رمضان ۴۰ هجری قمری برابر ۸ بهمن ۳۹ خورشیدی است. امام اول مسلمانان شیعه و چهارمین خلیفه مسلمانان سنی مذهب است. او بین سالهای ۳۵ تا ۴۰ هجری قمری برابر با ۶۵۶ (میلادی) الی ۶۶۱ (میلادی) خلیفهٔ مسلمانان بود. وی پسرعمو، داماد و از نزدیکترین صحابی محمد (پیامبر اسلام) و از اهل بیت وی و همسر فاطمه زهرا بود. پدر او ابوطالب فرزند عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود؛ بنابراین علی از هر دو طرف هاشمینسب است. بنابر روایات، محمد او را به برادری خود برگزید و با او پیمان برادری بست. همچنین او نخستین فردی است که فرمانبردار آیین محمد شد و به اسلام گروید.]. محمد در بازگشت از حجة الوداع عبارت «هر که من ولی او هستم، این علی ولی اوست.» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد اختلاف شیعه و سنی قرار گرفت. شیعیان بر این اساس معتقد به نصب امامت و خلافت در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای دوستی و محبت علی تفسیر میکنند.
پس از مرگ محمد و در ماجرای انتخاب جانشین او، جمعی از انصار در سقیفه بنیساعده گرد آمدند. سرانجام اهل سقیفه تصمیم بر خلافت ابوبکر گرفتند. علی بن ابیطالب در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد؛ ولی سرانجام پس از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد.
علی در دوران خلافت سه خلیفهٔ اول در جنگها شرکت نمیکرد و جز در انتخاب خلیفهٔ سوم فعالیت سیاسی نداشت. البته هر گاه خلفای سه گانه میخواستند، در امور دینی، قضایی و سیاسی به آنها مشورت میداد.
او پس از کشته شدن عثمان به عنوان چهارمین خلیفهٔ مسلمانان انتخاب شد. دوران خلافت او با جنگهای داخلی بین مسلمانان و شورش ایرانیان مصادف بود. او سرانجام در مسجد کوفه به ضرب شمشیر یکی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی کشته شد.
منابع برای تاریخنگاری زندگی علی
دربارهٔ زندگانی علی، گزارشهای فراوانی در متون تاریخی آمدهاست؛ چنانکه منابع اسلامی پس از محمد، بیشترین حجم مطلب را به زندگی او اختصاص دادهاند. از این جهت که شخصیت علی برای مسلمانان (اعم از شیعه و سنی) دارای اهمیت مذهبی، سیاسی، فقهی و روحانی است، زندگی او به طرق مختلف تحلیل و تفسیر شده و اسناد تاریخی موجود نیز تحت تاثیر ملاحظات فرقهای قرار گرفتهاند. بسیاری از منابع اولیهٔ اسلامی تا حدی نسبت به علی رنگ تعصب -در برخی موارد مثبت و در برخی موارد منفی- گرفتهاند.
بخشی از منابع برای تاریخنگاری زندگی علی مشابه منابع برای تاریخنگاری زندگی محمد مانند قرآن، ابن هشام، واقدی و طبری است.
دانشمندان غربی پیشین، غالباً به روایات و گزارشهای گرد آمده در دورههای بعد از اسلام متمایل بودند که شیعه و سنی با توجه به مواضع مذهبی شان بیشتر به روایت آنها تمایل داشتهاند. برخی محققان بر این باورند که این روایات، ساختگی هستند. این دیدگاه سبب شده که بسیاری از روایات قطعی نیز به علت متواتر بودنشان در دورههای بعد از اسلام، جعلی تلقی شوند. لئون کائتانی گزارشهای تاریخی منسوب به ابن عباس و عایشه را عمدتاً ساختگی میپندارد؛ در حالی که روایات بدون سند گزارش شده توسط تاریخ نویسان اولیه مانند ابن اسحاق را معتبر میداند. ویلفرد مادلونگ این دیدگاه را که تنها روایت شدن در «منابع اولیه» را ملاک درستی روایات بدانیم و بخش اعظمی از روایات را به بهانهٔ اینکه بعدها توسط شیعه و سنی نقل شدهاند، جعلی تلقی کنیم، رد کردهاست. به گفتهٔ وی، این دیدگاه کائتانی بی اساس است. مادلونگ و برخی از مورخان، روایات نقل شده در دورههای بعد را به خودی خود رد نمیکنند؛ بلکه ملاک آنها برای درستی این روایات، سازگار بودن آنها با دیگر حوادث روایت شده است.
هنگامی که مقاله و مقاله نویسی بین مسلمانان جا افتاد، جزوه و مقالات متعددی بین سالهای ۷۵۰ و ۹۵۰ میلادی نوشته شد. به گفتهٔ رابینسون، حداقل ۲۱ گزارش مجزا دربارهٔ نبرد صفین تشکیل شدهاست. ابومخنف، یکی از نویسندگان مشهور این دوره بود که سعی کرد تمام این گزارشها را جمع آوری کند. مورخان قرن ۹ و ۱۰ میلادی روایات در دسترس را جمع آوری، انتخاب و مرتب کردند. با این حال، بسیاری از این جزوهها و مقالات وجود ندارد؛ به جز چند تایی که بعداً در آثاری مانند تاریخ الرسل و الملوک محمد بن جریر طبری مورد استفاده قرار گرفتهاند.
تعداد صفحه: 19
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
ولادت و رشد و پرورش ابراهیم (ع) :
وضعیّت و موقعیتى که ابراهیم (ع) در آن مىزیست:
الف ـ پرستش بتها :
ب ـ ابراهیم (ع) پدر خود را به دین فرا مىخواند :
ج ـ ابراهیم بت ها را نابود مىکند :
موضع گیرى در مقابل نابودى بت ها:
ادامه دعوت (اثبات وحدانیت):
ازدواج حضرت ابراهیم (ع) با هاجر در پى درخواست سارا:
اسماعیل (ع) و پذیرش درخواستهاى پدر:
ساخت کعبه:
مقدمه
وى ابراهیم فرزند تارخ فرزند ناحور فرزند ساروغ است: چنانچه در تورات آمده است نسب وى بهسام فرزند نوح نبى مىرسد .قرآن کریم نام پدر ایشان را «آزر» ذکر مىکند . این موضوع بحث وجدل هایى را میان مفسرین برانگیخته است.
از زجاج در کتاب مجمع البیان چنین آمده است :«میان علماى انساب اختلافى نیست بر آن که نام پدر ابراهیم «تارخ» بوده است . آن چه در قرآن آمده دلالت بر این دارد که نام وى «آزر» است . گفته شده که لفظ «آزر» در اصطلاح (آن دوره و در نزد قوم ابراهیم) بر بدگویى دلالت دارد ؛ انگار ابراهیم به پدرش چنین گفته باشد : «اى خطاکار !» در این صورت حکم اعرابى آن رفع است؛ و جایز است که وصفى نیز باشد براى پدر ؛ انگار که بهپدر خطا کارش این وصف را گفته باشد» . سعید بن مسیّب و مجاهد بر این باورند که «آزر» نام بتى بوده است.
این انصراف به معناى آن است که آزر را هم تراز بت ها قرار داده است تا آن را خداى دیگرى بشمارد . (طبرسى) در کتاب مجمع البیان در مورد این مسأله چنین اظهار نظر مىکند :«آنچه را که زجاج گفته است نظریّه آن عده را که مىگویند آزر پدر بزرگ مادرى ابراهیم و یاعموى او بوده است قوّت مىبخشد . زیرا دلیل وى بر این مسأله که مىگوید نیاکان پیامبر (ص) تا آدم(ع) همه یکتا پرست بودهاند صحه مىگذارد.»
نتیجه این باور کافر بودن آزر پدربزرگ مادرى ابراهیم (ع) است.
از آن جا که نسب ابراهیم به اومتصل است ، در این جا این سؤالى مطرح مىشود که اگر کفر نسبى از جانب پدر براى مقام نبوّتقبیح و مذموم است چرا قباحت از جانب نسب مادرى وارد نباشد ؛ زیرا ملاک قبح یکى است که همانا رسیدن نسب پیامبر به کفّار است کما این که اطلاق لقب پدر بر عمو در آیه زیر بر اساستغلیب صورت گرفته است : «... ، گفتند : خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق ،خداوند یکتا را مىپرستیم و ما در برابر او تسلیم هستیم»[1] و امّا اطلاق لقب پدر بر غیر پدر وپدر بزرگ ، جز در حال هاى مجازى در قرآن استعمال نشده است . از این رو شاهدى بر برداشت مذکور در سیاق قرآنى وجود ندارد .
ولادت و رشد و پرورش ابراهیم (ع) :
منابع تاریخى در مورد محلّ تولد حضرت ابراهیم اختلاف نظر دارند ، بعضى از مورّخین بر اینباورند که ایشان در دمشق و در روستایى به نام «برزه» که در کوه قاسیون واقع است متولد گشت . درمقابل گروهى دیگر بر این عقیدهاند که ایشان در منطقه بابل که سرزمین کلدانىها در عراق است به دنیا آمدهاست . نظریه پذیرفتنى تر این است که ایشان در بابل متولد شده است .
این که بعضى گفتهاند که ایشان در توابع دمشق متولد شده از آن جا سرچشمه مىگیرد که ایشان براى مساعدت و یارى رساندن به فرزند برادرش لوط رهسپار این منطقه گردید و در آن جا نمازخواند ، که همین امر عدهاى را به این اعتقاد واداشت که تصور کنند ایشان در این منطقه متولد شدهاست .
ابراهیم پس از آن که پدرش به هفتاد و پنج سالگى رسید به دنیا آمد . وى فرزند ارشد خانواده آزربود . هنگامى که به سنّ جوانى رسید با «سارا» ازدواج کرد . سارا زن نازایى بود که فرزندى از اومتولد نمىشد . ابراهیم (ع) به همراه پدر و همسر خود از سرزمین تحت نفوذ کلدانىها به منطقهتحت سیطره کنعانىها که سرزمین مقدس است هجرت نمود . او و همراهان خود در منطقه «حرّان»که در نزدیکىهاى شام واقع است و ساکنان آن به پرستش ستارگان و بت ها مىپرداختند سکنى'گزیدند .
وضعیّت و موقعیتى که ابراهیم (ع) در آن مىزیست:
الف ـ پرستش بتها :
محیطى که حضرت ابراهیم (ع) در آن زندگى مىکرد اختلافى با محیطى که حضرت نوح در آن مىزیست نداشت . پرستش بت ها در سرزمین بابل آن روزگار نیز رواج داشت و ساکنان آن دیار بتها را خدایان خود قرار داده بودند . هر شهر و منطقهاى خداى خاص خود را داشت ؛ آن خدایان زیر سایه یک خدایى بزرگتر قرار داشتند .
در چنین محیطى بود که خداوند متعال با مبعوث ساختن ابراهیم (ع) بر بندگان خود منّت نهاد که به وى اندیشه و درایت عطا فرمود ، و او را به مسیر ایمان و اعتقاد به پروردگار یکتاى ایمن بخش رهنمون ساخت: «ما وسیلهى رشد ابراهیم را از قبل به او داده ، و از شایستگى او آگاهبودیم.»
حضرت ابراهیم (ع) عزم کرد تا قوم خود را از یاوهها و خرافاتى که بدان اعتقاد داشتند رهاىبخشد . او قوم خود را پند داد ، و از آنچه که به آن مبتلا بودند نهى نمود . ولى آنان دعوت او را اجابت نکردند و با این روش پى و شالوده اعتقاد خود را به پیروى کورکورانه و بدون تعقّل و اندیشه مستحکمتر ساختند : «آن هنگام به پدرش آزر و قومش گفت : این مجسمه هاى بى روح چیست کهشما همواره آن ها را پرستش مىکنید ؟ ! گفتند : ما پدران خود را دیدیم که آن ها را عبادت مىکنند. گفت : مسلماً هم شما و هم پدرانتان ، در گمراهى آشکارى بودهاند.» ابراهیم در این اندیشه بود که قوم خود را از پرستش بت ها آزاد کند . از این رو راه تعقّل و هدایت را براى آنان بازگو نمود ، و به آن ها یادآور شد که آن چه انجام مىدهند از گمراهى و جهل نشأتگرفته و با فطرت انسانى در تضاد است . فطرتى که بر پایهى توحید و ایمان به این که خداوند خود آفریننده مخلوقات است ، و اوست که اطمینان و سعادت مىبخشد ، پىریزى شده است .
او به آنان یاد آور شد، شخصى که بت ها را خداى خود قرار دهد و به آن ها امید ببندد راه درستى را برنگزیده است و بر حق نیست ؛ زیرا خداوند به تنهایى شفا بخش است و اوست که زنده مىکند ومىمیراند و روزى مىبخشد و از گناهان در مىگذرد : «... او همان کسى است که مرا آفریده است وپیوسته راهنماییم مىکند . و او همان است که مرا غذا مىدهد و سیراب مىنماید . و هنگامى کهبیمار شوم مرا شفا مىدهد . و او کسى است که مرا مىمیراند و سپس زنده مىکند و او که امیدوارم گناهم را در روز جزا ببخشد .»
ب ـ ابراهیم (ع) پدر خود را به دین فرا مىخواند :
ابراهیم دعوت به دین دارى را از نزدیکان خود آغاز نمود . بنابر این ابتدا اقدام به دعوت از پدر خودکه از سردمداران پرستش بت ها بود پرداخت .
براى ابراهیم ناگوار بود پدر خود را که نزدیک ترین شخص به اوست در حال پرستش بت هامشاهده نماید . لذا بر آن شد تا او را به ترک پرستش بت ها ترغیب نماید ، و او را از عاقبت کفر بهخداوند برحذر دارد .
تعداد صفحه: 11
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
بانوی ثروتمند حجاز و تجارتش
ازدواج خدیجه با رسول خدا
پیغمبر بعد از حضرت خدیجه
برخی ویژگی های حضرت خدیجه در متون تاریخی و روایی:
خدمات حضرت خدیجه به اسلام
ثروت خدیجه در شعب ابی طالب
سلام جبرئیل بر خدیجه
مقام خدیجه در بهشت
خدیجه در قرآن
خدیجه در روایات
خدیجه همسر رسول خدا در دنیا و آخرت
بهشت مشتاق چهار زن است :
۱) مریم دختر عمران
۴) فاطمه دختر محمد (صل الله علیه واله وسلم)
هـ) خدیجه درآئینه معراج پیامبر
و) آوردن کفن از سوی خدابرای خدیجه
منابع:
مقدمه
خدیجه اولین همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اولین زنی که اسلام آورد و مادر فاطمه زهرا که از زنان مشهور تاجر عرب و حجاز به شمار می رفت. پدرش خویلد بن اسد و مادرش فاطمه (دختر زائدة بن اصم بن....) که سلسله آنها از "لوی" با پیغمبر اکرم و سایر هاشمیان، مشترک می شود. خدیجه از طرف پدر با رسول خدا، عموزاده و نسب هر دو به "قصی بن کلاب" می رسد. او از خانواده های اصیل و اشراف مکه است. تولد او نیز در مکه و چندین سال قبل از «عام الفیل» بوده است. حضرت خدیجه قبل از ازدواج با رسول خدا، ۲ بار شوهر کرده بود که هر دو از دنیا رفته بودند او از شوهر دوم خود ("ابوهالة بن ....تمیمی" ) فرزندی داشت که نامش "هند" بود که از همین جهت به او لقب "ام هند" دادند. عده ای از علمای بزرگ معتقدند که خدیجه قبلا ازدواجی نکرده بود و فرزندان منتسب به او، مربوط به خواهرش است.
بانوی ثروتمند حجاز و تجارتش
در آن زمان که مردم مکه، از راه تجارت امرار معاش می کردند خدیجه نیز از آنجا که از ثروتمندان مکه و کارهای تجارتی می کرد و چندین شتر در دست کارگزاران او بود که در اطراف کشورهایی مثل شام، مصر و حبشه، رفت و آمد و دادوستد داشت، وقتی آوازه درستی و امانتداری و خوش خلقی رسول خدا را شنید و لقب "محمد امین" را از او دید، در پی مذاکراتی که با ابوطالب، عموی پیغمیر کرد "محمدامین " را در کاروان تجارتی خود، در امور مربوط به دادوستدهایش انتخاب کرد و از آن پس پیامبر گرامی اسلام در دوران جوانی در سفرهای تجارتی برای حضرت خدیجه سود فراوانی بدست آورد. در سفری که پیغمبر برای تجارت به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود "میسره" را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. درشهر بصری در نزدیکی شام به راهبی به نام "نسطورا" برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوت او خبر داد و از طرفی سود بسیاری عاید آنها شد که تا آن موقع، در هیچ سفری به این اندازه نبود. بعد از برگشت از شام، میسره، احوالات سفر و گفتار راهب و مشاهداتش را که از عظمت و معنویت محمد بود، برای خدیجه تعریف کرد و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با "محمد امین" نمود.
ازدواج خدیجه با رسول خدا
با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش چون "ابوجهل بن هشام" و "عقبة بن ابی معیط" از او خواستگاری کرده بودند ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی و جهات معنوی او شده بود، خود، پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائیش را به محمد، هدیه کرد. محمدامین نیز این پیشنهاد را پذیرفت و مراسم عقد آنها با حضور عموهای پیامبر و بستگان خدیجه که از هه مشهورتر پسرعموی او "ورقة بن نوفل" بود انجام و خطبه عقد توسط "ابوطالب" که بزرگ بنی هاشم و عمو و کفیل پیامبر بود، اجرا شد. مهریه آن حضرت بنا به نقل برخی تاریخ ۲۰ شتر و بنا به نقل بعضی ۱۲ اوقیه و نیم که پانصد درهم می شود، بود. بر سر این جریان زنان مکه رابطه شان را با خدیجه قطع و او را تنها گذاشتند. حضرت رسول در آن موقع ۲۵ سال و خدیجه بنا به اقوال مختلف بین ۴۰ تا ۲۸ سالگی بوده اند. برای اطلاع کامل به کتب مربوطه مراجعه شود. او اولین همسر رسول خدا بود و تا وقتی که حیات داشت هیچ زن دیگری اختیار نکرد و ثمره این ازدواج، دو پسر بنام قاسم و عبدالله که هر دو قبل از بعثت پیامبر از دنیا رفتند و ۴ دختر بنام زینب، ام کلثوم، رقیه و فاطمه زهرا سلام اله علیها بود. فاطمه زهرا، بعد از بعثت به دنیا آمد.
پیغمبر بعد از حضرت خدیجه
پیامبر سالها بعد از مرگ او به خوبی از تنها یار وفادار خود یاد می کرد. بارها بیاد او گریه می کرد. به نقل از عایشه که هر وقت پیامبر گوسفندی را ذبح می کرد، می فرمود: گوشت های آن را برای دوستان خدیجه بفرستید و عایشه بر او رشک می برد و می گفت که پیامبر زیاد از او یاد می کرد. در روایت مشهور دیگری است که چون برای پیغمبر هدیه ای می آوردند گااهی می فرمود: برای فلان بانوئی ببرید که از دوستان خدیجه بوده است. رسول خدا درباره خدیجه می فرماید: خداوند بهتر از او را به من نداده است. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردم کفر داشتند، تصدیق نبوت من کرد، زمانی که دیگران مرا تکذیب کردند و اموال خود را در اختیار من گذاشت در وقتی که دیگران محروم کردند و خداوند متعال از او فرزندانی به من عطا کرد و در روز فتح مکه، پیغمر مسیر حرکت را به گونه ای تنظیم کرد که از کنار مزار خدیجه سلام الله علیها عبور نمود.
تعداد صفحه: 11
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
حضرت سلیمان یکی از پیامبران عظیم الشان بنی اسرائیل است
که از نظر مقامات مادی و معنوی، در تـــاریخ پیامبران بی نظیر
میباشد. نام وی در قــــرآن کریم 16 مرتبه در سوره های بقره،
نسا، انعام، انبیا، نمل، سبا و ص آمده است. او از مقربان درگــاه
الهی و بسیار شکرگزار خدا بود. مردی عالم و دانشمند که عـــلم
حکمت و قضاوت را به خوبی میدانست. او وارث همه مقامات حضرت داود علیه السلام، پدر خود است.
سلیمان از نوجوانی کاردان و لایق و نبوغ در او مشهود بود، بطوریکه میتوانست به درستی قضاوت و داوری کند و چون این شایستگی و وارستگی برای همه و مخصوصا پدرش، محرز و آشکار بود، لذا داود علیه السلام در آخر عمر خود، او را که سیزده سال بیشتر نداشت، به فرمان خداوند، به خلافت و جانشینی خود معین کرد. از این رو، حضرت سلیمان، مانند پدرش، هم به مقام نبوت و هم به مقام سلطنت و پادشاهی رسید. او پس از رسیدن به چنین مقامی، از خداوند خواست که حشمت و جاه و جلالی به او بدهد که تا آن زمان به کسی نداده باشد. خداوند هم دعای او را مستجاب کرد و نعمات و موهبات زیادی به او داد. باد را مسخر او کرده بود که به فرمانش، حرکت میکرد. گاهی به صورت توفنده و شدید و گاهی به صورت آرام و ملایم. جن و گروهی از شیاطین جزو کارگران او و تحت اختیارش بودند. علم منطق الطیر داشت که زبان همه حیوانات را می فهمید و مرغان همه زیر فرمان او بودند. در همین زمینه، می توان به ماجرای گفتگوی هدهد با وی و ماجرای دیدار حضرت سلیمان علیه السلام با بلقیس اشاره کرد.
متاسفانه در احوالات این پیامبر بزرگوار و تاریخ زندگیش، افسانه ها و خرافاتی گفته شده و نسبت های ناروا هم به او داده اند. ولی همه اینها اسرائیلیات و دروغ محض است. همچنانکه در مورد پدرش،حضرت داود هم چنین بود. این پیامبر خدا در دوران زندگیش، شهر بیت المقدس را با کمک جنیان و شیاطین بنا کرد و برای آن دوازده قلعه ساخت و بعد از اتمام آن شهر، ساختمان مسجد الاقصی را با سنگهای سفید و زرد و سبز بنا نمود و ستونهای آنرا از مرمر بلورین و با انواع جواهرات، مزین کرد. به غیر از این بناها، معابد و حوض های سنگی و ساختمان های مهم دیگری هم ساخت. قصر سلطنتی او که از چوبهای گرانبها و مزین به طلا و مرصع و جواهر، فراهم شده بود بسیار زیبا و باشکوه بود. هم اکنون آثار بعضی از این بناها، مانند «معبد هیکل سلیمان» در فلسطین هنوز هم هست و گردشگران و توریست ها برای دیدن آن آثار شگفت انگیز به آنجا میروند.
خداوند به او منطق الطیّر و زبان فهم حیوانات را ارزانی فرمود و او با هدهد و مورچه سخن میگفت. داستان هدهد و سلیمان و سلیمان و مور در قرآن ذکر شده است. همچنین از قضاوت خردمندانه او درباره از بین رفتن علفهای تاکستان مردی از بنی اسرائیل به وسیله گوسفندان مردی دیگر، سخن به میان آمده است.( قضاوت سلیمان ). میگویند وی انگشتری داشت که اسم اعظم بر آن نقش بسته بود و بسیاری از کارها را با آن سامان میبخشید. در تاریخ و ادبیات از انگشتر سلیمان سخن های زیادی گفته شده است .
تعداد صفحه: 30
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
درباره حضرت یوسف (ع)
خواب دیدن یوسف(علیهالسلام)
نجات یوسف (علیهالسلام) از چاه
یوسف در راه مصر
یوسف در قصری در مصر
ماجرای زلیخا و یوسف
زندان افتادن یوسف
میهمانی زلیخا
خداوند دعای وی را اجابت کرده و مکر و نیرنگ زنان را از او برطرف ساخت
آزادی یوسف(علیهالسلام) از زندان
یوسف(علیهالسلام) به عنوان وزیر اقتصاد مصر
خانواده یوسف در آن شرایط
حرکت یعقوب برای دیدار یوسف(علیهالسلام)
درباره حضرت یوسف (ع)
حضرت یوسف(علیهالسلام) یکی از پیامبران الهی است، که نام مبارکش بیست و هفت بار در کلام الله مجید ذکر شده است. سوره دوازدهم قرآن که دارای صد و یازده آیه بوده، به نام اوست و از آغاز تا پایان آن، پیرامون سرگذشت یوسف(علیهالسلام) میباشد.
نام مادرش راحیل«راحله» است،وی فرزند یعقوب (علیهالسلام) و نواده اسحاق و فرزند سوم ابراهیم(علیهالسلام) استدر سرزمین حران (حاران یا فران آرام)، مرز بین سوریه و عراق به دنیا آمد، او مجموعاً یازده برادر داشت و از میان آنها فقط بنیامین برادر پدر و مادری او بود. یوسف (علیهالسلام) از همه برادران جز بنیامین کوچکتر بود.یوسف(علیهالسلام) مدت صد و ده سال زندگانی کرد و چون فوت کرد، بدنش را مومیایی کردند و در تابوتی محفوظ داشتندو همچنان در مصر بود تا زمانی که حضرت موسی(علیهالسلام) میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود، جنازه یوسف(علیهالسلام) را همراه خود برده و در فلسطین دفن نمود.بنابر آنچه مشهور است، وی در شهر الخلیل (واقع در کشور فلسطین) در شش فرسخی بیت المقدس در مقبره خانوادگیشان نزدیک مکفیلیه (محل دفن ابراهیم، ساره، رفقه، اسحاق و یعقوب (علیهمالسلام) به خاک سپرده شد.
خواب دیدن یوسف(علیهالسلام)
خواب دیدن یوسف(علیهالسلام) و توطئه برادرانشیوسف نه سال بیشتر نداشت، که در یکی از شبها رویایی لذیذ در خواب دید. نفس صبح که دمید و خورشید بال و پر زرین بر جهان بگسترد، از خواب بیدار شد، نزد پدر آمد، آنچه دیده بود برای پدر بازگو کرد: «پدرم! من در عالم خواب دیدم، که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده میکنند».
حضرت یعقوب(علیهالسلام) که تعبیر خواب را میدانست از او خواست تا راز خود را از برادرانش پوشیده دارد. به یوسف(علیهالسلام) گفت: فرزندم خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن، زیرا در حق تو حیله و نیرنگ خواهند کرد و نقشه خطرناکی برای تو میکشند، چرا که شیطان دشمن آشکار انسان استسپس برایش روشن ساخت که وی در آینده شخصیتی برجسته خواهد شد که همه، فرمانش را گردن مینهند و خداوند او را به پیامبری برمیگزیند و تعبیر خواب را بدو میآموزد و به زودی نعمت خویش را با خبر و رحمت و برکاتش بر او و بر آل یعقوب (علیهالسلام) تمام میکند، همان گونه که آن را قبلاً بر ابراهیم و اسحاق(علیهماالسلام) تمام کرده بود.
همین خواب دیدن یوسف(علیهالسلام) و الهامات دیگر، موجب شد که یعقوب(علیهالسلام) امتیاز و عظمت خاصی در چهره یوسف(علیهالسلام) مشاهده کند،وی میدانست که فرزندش یوسف(علیهالسلام) آینده درخشانی دارد و پیغمبر خدا میشود، از این رو بیشتر به او اظهار علاقه میکرد و نمیتوانست اشتیاق و علاقهاش نسبت به یوسف(علیهالسلام) را پنهان سازد. این روش یعقوب(علیهالسلام) نسبت به یوسف(علیهالسلام) باعث حسادت برادران شد، به همین خاطر چون یعقوب(علیهالسلام) میدانست که فرزندانش نسبت به یوسف(علیه السلام) حسادت دارند اصرار داشت که یوسف(علیهالسلام) خواب دیدن خود را کتمان کند تا برادران ناتنی،برای او توطئه نکنند.
طبق برخی از روایات بعضی از زنهای یعقوب(علیهالسلام) موضوع خواب دیدن یوسف (علیهالسلام) را شنیدند و به برادرانش خبر دادند. از این رو حسادت برادران نسبت به ا و بیشتر شد، جلسهای محرمانه تشکیل دادند و نقشه خطرناکی در مورد او کشیدند. گفتند: یوسف(علیهالسلام) و برادرش بنیامین نزد پدر از ما محبوبترند، در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم و بیش از آن دو به پدر سود و منفعت میرسانیم، قطعاً پدرمان اشتباه میکند و از حق و حقیقت به دور است. یوسف(علیهالسلام) را بکشید و یا او را به سرزمین دور دستی بیندازید، تا توجه پدر تنها به شما باشد و بعد از آن از گناه خود توبه میکنید و افراد صالحی خواهید بود.
یکی از برادران، اشاره کرد که: یوسف(علیهالسلام) نکشند، بلکه او را در جایی دور از چشم مردم در چاهی بیندازند، شاید کاروانی از راه برسد و او را از چاه برگرفته و با خود ببرد و بدین ترتیب به هدف خود که دور کردن او از پدرش بود، رسیده باشند واز گناه کشتن یوسف(علیهالسلام) رهایی یابند.
برادران همین پیشنهاد را پذیرفتند و تصمیم گرفتند در وقت مناسبی همین نقشه و نیرنگ را اجرا کنند. در یکی از روزها نزد پدرشان یعقوب(علیهالسلام) آمدند و از پدر خواستند تا یوسف(علیهالسلام) را همراه خود به صحرا ببرند و در آنجا در کنار آنها بازی کند، در این مورد بسیار اصرار کردند، ولی یعقوب(علیهالسلام) پاسخ مثبت به آنها نمیداد.بعد از آنکه احساس کردند، پدر وی را از آنها دور نگاه میدارد بدو گفتند: پدر جان! چرا تو درباره برادرمان یوسف به ما اطمینان نمیکنی؟ در حالی که ما او را دوست میداریم و به او مهربان هستیم، فردا او را با ما به دشت و سبزه زارها بفرست، تا در آنجا بازی کند و به شادمانی پرداخته و گردش نماید و ما مواظب او هستیم.
پدرشان که علاقه زیادی به یوسف(علیهالسلام) داشت به آنان پاسخ داد: من از بردن یوسف (علیهالسلام) غمگین میشوم و از این میترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید.
برادران گفتند: «ما گروهی نیرومند هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود» هرگز چنین چیزی ممکن نیست، ما به تو اطمینان میدهیم .
یعقوب(علیهالسلام) هر چه در این مورد فکر کرد که چگونه با حفظ آداب و پرهیز از بروز اختلاف بین برادران،آنان را قانع کند، راهی پیدا نکرد، جز اینکه صلاح دید تا این تلخی را تحمل کند و گرفتار خطر بزرگتری نگردد، ناگزیر اجازه داد که یوسف(علیهالسلام) را با خود ببرند.
تعداد صفحه: 29
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
چکیده
مقدمه
علم و دانش زینب کبری:
روحیه و شخصیت آن حضرت:
ویژگی های او در ماجرای کربلا بسیار است مهمترین ویژگی او را میتوان در سه چیز خلاصه کرد:
زینب در روز عاشورا:
اسرا بعد از واقعه عاشورا:
ورود اهل بیت امام حسین به کوفه:
خطبه حضرت زینب برای مردم کوفه و نتیجه آن:
زینب (س) در مجلس ابن زیاد:
خطبه حضرت زینب در برابر یزید در شام:
نقش اسرا بعد از کربلا:
نتیجه گیری:
فهرست منابع:
چکیده
محور اصلی این مقاله خطبه های حضرت زینب (سلام الله علیها ) است که در کوفه و شام بعد از واقعه ی عاشورا ایراد کرده است . زینب (س) در کوفه در میان مردم و همچنین درمجلس ابن زیاد و در شام در کاخ یزید، چنان خطبه هایی ایراد می کند که تمام مخاطبین خود را در هم می کوبد و کاری می کند که در طول تاریخ هر انسان آزاده ای از آنان به بدی یاد کند . در این مجموعه به این خطبه ها و آثار آنها و همچنین به مشخصات و خصوصیات اخلاقی و علمی آن حضرت اشاره شده است .
مقدمه
حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) دختر امیرالمومنین (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و کنیه اش ام کلثوم می باشد. محیط خانواد گی او از لحاظ شرف ، فضیلت و انسانیت بی نظیر است. در دامان پر مهر و آغوش گرم پد ر و مادر خود تربیت یافت و از لحاظ فضیلت و مردمی به سر حد کمال رسید از لحاظ تقوا و زهد و پاکدامنی ، نمونه ی مادر گرامی خود فاطمه زهراست.
ولادت او را با اختلاف نوشته اند ، بعضی پنجم جمادی الاول سال ششم هجرت در مدینه و بعضی دیگر در اوایل شعبان سال ششم هجرت دانسته اند.
تولدش در حیات پیغمبر خدا واقع شد . زنی خردمند و با تدبیر بود . همسر عبدالله بن جعفر و مادر چند فرزند است. در کربلا همراه برادرش حسین (علیه السلام) بود. پس از آن در لباس اسیری او را به دمشق و به مجلس یزید بن معاویه بردند . زینب را عقیله ی بنی هاشم می نامند. در فصاحت و بلاغت و شجاعت ادبی ، بی نظیر است. هنگامی که سخن می گفت ، گویی از زبان پدر ، ایراد سخن می کرد. شاهد سخنوری او ، همان سخنرانی ای است که در مجلس یزید ایراد کرد .
کنیه ی آن حضرت ام کلثوم و ام عبدالله می باشد ولی برای این حضرت کنیه های مخصوصی است مثل : ام المصا یب ، ام الرزایا ، ام النوایب و امثال آن. و اما القاب آن حضرت بسیار است از آن جمله عقیله بنی هاشم و عقیله الطالبیین و دیگر صدیقه ی صغری چون مادرش صدیقه ی کبری و پدرش امیرالمومنین صدیق اکبر است و دیگر عصمت صغری که این ملکه ی عصمت را خدا به آن حضرت عطا کرده است ، عصمتی که شرط امامت است در آن حضرت وجود داشت و یکی دیگر از القاب آن حضرت ولیه الله است. محل دفن آن حضرت را بعضی در مدینه و بعضی در شام و بعضی در مصر دانسته اند ،اکنون در شام ضریح مقدسی داردکه زیارتگاه شیعیان جهان است.
علم و دانش زینب کبری:
فرید وجدی در دایرةالمعارف در ذیل لغت نوین مینویسد:« زینب بنتعلیبنالیطالب علیه السلام از زنان فاضله روزگار است و عقیله جلیله بنی هاشم است که با برادرش حسین بن علی در واقعه کربلا حضور داشته است»
نیشابوری در رسالهعلویه میگوید: زینب (س) دختر علی علیه السلام در فصاحت و بلاغت و زهد و عبادت مانند پدرو مادرش بود. زینب از طفولیت دارای علم و کمال بود و از کوچکی شرح صدر داشته و در مکتب رسالت و امامت و عصمت و طهارت از منبع علوم و دانش سیراب گشته، البته کسی که در مهد علم تربیت شده باشد و در باب علم علوی معتکف باشد و در تمامی عمر در پیشگاه دو پیشوای بزرگ که سادات اهل بهشت هستند پرورش یافته باید چنین باشد.
شیخ جعفر نقدی میگوید: البته علم و دانش زینب، مانند دانش سایر صنوف بشری نیست که از طریق اکتساب و تحصیل باشد بلکه از منبع علوم غیبی نبوت و باب علم و دانش امامت سیراب گشته، که معلمین مادی جهان را بدان راهی نیست، اخذ علم و دانش نموده است و دارای نیرویی بوده است که توانسته از منبع علوم غیبی سرچشمه بگیرد و از پیشگاه جد، پدر و دو برادر والاگهر خود علم و تربیت فراگیرد.
او دارای قدرت بیان و فصاحت و بلاغت و علم وعمل می باشد. فاضل دربندی نقل کرده است که حضرت زینب (س) علم منایا و بلایا را از پدر بزرگوارش فراگرفته و مانند جمعی از اصحاب مثل سلمان، ابوذر و بعضی از تابعین مثل: رشیدهجری، میثم تمار، دارای اسرار بوده که خطبه او در مجلس یزید، شاهد این گواه است. و همچنین دربندی میگوید: حضرت سجاد فرموده است:( یا عمة انت بحمدالله عالمه غیر معلمه و فهمه غیر مفهمه) ، بهترین دلیل این مدعی است.
جزائری در خصایص زینبیه ص 27 مینویسد که در زمانی که امیرالمومنین (ع) در کوفه بودند آن مکرمه مجلس درسی در منزل خود داشته که برای زنها تفسیر قرآن بیان میفرمودند.
روحیه و شخصیت آن حضرت:
علاقه حضرت زینب به برادرش حسین بسیار بود. وقتی که امام حسین عازم سفر عراق شد، زینب از شوهرش عبدالله بن جعفر اجازه گرفت که برادرش را همراهی کند و در رکاب او باشد عبدالله بحسب شرطی که در ضمن عقد، حضرت امیر به عبدالله فرمود که هرگاه زینب بخواهد با حسین سفر برود او را مانع نشود از این رو عبدالله به او اجازه داد و او هم خود را مهیای سفر کرد. در روز دوم محرم سال 61 هجرت همراه برادرش حسین علیه السلام و دیگر اهل بیت وارد زمین کربلا گردید. زینب (س) دو فرزندش محمد و عون را با خود به کربلا آورده بود و این دو نوجوان در راه حسین (ع) به شهادت رسیدند. او با اینکه دو پسرش ، برادرانش و بسیاری از نزدیکانش شهید شدند ، چون کوهی استوار، در برابر حوادث ایستادگی کرد، اگر گریه میکرد گریهاش فریاد بر ضدظلم بود، فریاد بیداری بود، پیام آور خون شهیدان بودکه در برابر ابن زیاد کوبنده میگوید:" ما رایت الاّ خیراً" . آنچه دیدم، سعادت بود، ما در راه خدا هرچه در سختی قرار بگیریم ، برای ما کرامت و شرافت است در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب (س) بود. زینب بعد از کربلا با زینب قبل از کربلا متفاوت است. یعنی زینب بعد از کربلا شخصیت و عظمت بیشتری دارد.
تعداد صفحه: 12
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش