تعداد صفحه: 23
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
زندگی شخصی و خانواده
دوران مبارزه پیش از انقلاب
سالهای اول انقلاب
ریاست مجلس شورای اسلامی
ریاست جمهوری
دوره اول
دوره دوم
محکومیت در دادگاه میکونوس
دوران اصلاحات
دوره پس از اصلاحات
انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و پیامدها
انتخابات مجلس خبرگان رهبری در سال ۱۳۹۴
درگذشت و تدفین
دانشگاه آزاد اسلامی
تألیفات
عنوان آثار
منابع
مقدمه
اکبر هاشمی بهرمانی (زادهٔ ۳ شهریور ۱۳۱۳ در رفسنجان – درگذشتهٔ ۱۹ دی ۱۳۹۵ در تهران) مشهور به علی اکبر هاشمی رفسنجانی روحانی، مفسر قرآن،[۲][۳] و سیاستمدار ایرانی بود که به عنوان یکی از پرنفوذترین شخصیتهای سیاسی جمهوری اسلامی شناخته میشد. او از ۱۲ مرداد ۱۳۶۸ تا ۱۲ مرداد ۱۳۷۶ چهارمین رئیس جمهور ایران بود. پیش از آن وی اولین رئیس مجلس شورای اسلامی از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۸ بود. در طول جنگ ایران و عراق رفسنجانی به عنوان نماینده رهبر در شورای عالی دفاع عملاً فرماندهی نیروهای مسلح را برعهده داشت. رفسنجانی از ابتدای ایجاد مجمع تشخیص مصلحت نظام تا زمان مرگ ریاست این نهاد را برعهده داشت. او در همه ادوار مجلس خبرگان رهبری نمایندگی استان تهران در آن را بر عهده داشت و از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰، دومین رئیس این مجلس بود. رفسنجانی رئیس هیئت مؤسس و هیئت امنای دانشگاه آزاد اسلامی بود.
او یکی از تعیین کنندهترین سیاستمداران ایران، دوست نزدیک علی خامنهای و شاگرد روحالله خمینی و رازدار اسرار جمهوری اسلامی ایران بود.[۴] در دوران ریاست جمهوری، با توجه به شرایط جدید کشور و پایان جنگ، وی اقدامات گستردهای را در طی ۸ سال در ابعاد گوناگون سیاست داخلی و خارجی، اقتصادی، نظامی و امنیتی انجام داد که به دوران سازندگی شهرت یافتهاست. مهمترین اولویت دولت در این دوران، بازسازی زیربناهای اقتصادی و صنعتی کشور، توسعه روابط سیاست خارجی و اصلاح ساختار مدیریتی کشور بود که انتقاداتی را نیز در پی داشته است.[۵] در این دوران، تعداد بسیار زیادی سد، کارخانه و کارگاه تولید صنعتی راهاندازی، و در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ دانشگاه ساخته گردید.[۶] این اصلاحات، تبعاتی منفی نظیر افزایش تورم و قیمت مسکن در دورهٔ اول ریاست جمهوری وی را نیز در پی داشت. ثبت رکورد تورم ۴۹٫۴ درصدی بالاترین رقم تورم ثبت شده در تاریخ ایران، در دوران ریاست جمهوری وی اتفاق افتاد.[۷]
هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۸۴ در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد که در دور دوم از محمود احمدینژاد شکست خورد. در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ هاشمی و خانواده او به وضوح از میرحسین موسوی، کاندیدای اصلاحطلبان حمایت کردند و خود او نیز در آخرین نمازجمعهای که در تهران اقامه کرد و پس از آن در محافل خصوصی از سرکوب معترضان به نتایج این انتخابات انتقاد نمود. این انتقادات باعث شد که از سوی مراجع حکومتی به همسویی با معترضان متهم شده و به تدریج جایگاه امامت نمازجمعه، ریاست مجلس خبرگان و اثرگذاری بر دانشگاه آزاد اسلامی را از دست داده و فرزندانش نیز پستهای خود را از دست بدهند.[۸]
رفسنجانی در سال ۱۳۹۲ چهارمین بار در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شد که صلاحیت وی از سوی شورای نگهبان احراز نشد. با پیروزی حسن روحانی در انتخابات، با توجه به رابطه نزدیک او با هاشمی رفسنجانی و حمایت هاشمی از وی در جریان انتخابات، خانواده هاشمی رفسنجانی به تدریج وجهه سیاسی خود را بازیافتند و به سرعت رئیس دانشگاه آزاد اسلامی تغییر کرد. او در سالهای پایانی عمر خود توانست محبوبیتی مکدر در میان ایرانیان پیدا کند.[۹]
زندگی شخصی و خانواده
اکبر هاشمی رفسنجانی در سوم شهریور ۱۳۱۳ (برابر با ۲۴ اوت ۱۹۳۴) در روستای بهرمان شهرستان رفسنجان و در خانوادهای نسبتاً ثروتمند به دنیا آمد. او یکی از ۸ فرزند میرزاعلی هاشمی بهرمانی و ماهبیبی صفریان بود.[۱۰] پدرش با اندکی تحصیلات حوزوی از باغداران و تاجران پسته بهرمان از توابع بخش نوق رفسنجان بود. در ۵ سالگی تحصیل را از مکتبخانهای در نوق آغاز نمود. در سن ۱۴ سالگی به قم رفت و به تحصیل علوم دینی پرداخت. اساتید وی در حوزه علمیه قم سید حسین طباطبایی بروجردی، روحالله خمینی، سید محمد محقق داماد، محمدرضا گلپایگانی، سید محمدکاظم شریعتمداری، عبدالکریم حائری یزدی، شهابالدین نجفی مرعشی، محمدحسین طباطبائی و حسینعلی منتظری بودهاند.[۱۱][۸] در آنجا تحت اثر تعلیمات روحالله خمینی به سیاست روی آورد و به مخالفت با حکومت محمدرضا شاه پهلوی و انقلاب سفید او پرداخت. با تبعید روحالله خمینی، نقش هاشمی در مبارزه با شاه و نمایندگی خمینی در داخل کشور پررنگتر شد. با وجود نگرش ضد غربی انقلابیون، او سفرهای زیادی از ژاپن در شرق تا ۲۰ ایالت از ایالات متحده در غرب نمود.[۱۲] در سال ۱۳۳۷ با عفت مرعشی که دختری از خانواده روحانی و از نوادگان سید محمد کاظم طباطبایی یزدی است ازدواج نمود. ثمره این ازدواج ۵ فرزند به ترتیب به نامهای فاطمه، محسن، فائزه، مهدی و یاسر است. دو دختر او با دو پسر حسن لاهوتی اشکوری امام جمعه سابق رشت و از دوستان او در زندان، (که یکی پزشک و دیگری دندانپزشک است) ازدواج کردند. از بین دختران او تنها فائزه هاشمی وارد سیاست شد و یک بار نمایندهٔ مجلس شورای اسلامی شد. فاطمه هاشمی از ابتدای تأسیس بنیاد امور بیماریهای خاص ریاست آن را برعهده دارد و محسن هاشمی رئیس سابق مترو تهران بودهاست و سپس معاون عمرانی دانشگاه آزاد اسلامی گردید. مهدی هاشمی نیز مسئولیتهایی مانند ریاست سازمان بهینهسازی مصرف سوخت و ریاست مرکز تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی را برعهده داشتهاست
تعداد صفحه: 19
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
ولادت و رشد و پرورش ابراهیم (ع) :
وضعیّت و موقعیتى که ابراهیم (ع) در آن مىزیست:
الف ـ پرستش بتها :
ب ـ ابراهیم (ع) پدر خود را به دین فرا مىخواند :
ج ـ ابراهیم بت ها را نابود مىکند :
موضع گیرى در مقابل نابودى بت ها:
ادامه دعوت (اثبات وحدانیت):
ازدواج حضرت ابراهیم (ع) با هاجر در پى درخواست سارا:
اسماعیل (ع) و پذیرش درخواستهاى پدر:
ساخت کعبه:
مقدمه
وى ابراهیم فرزند تارخ فرزند ناحور فرزند ساروغ است: چنانچه در تورات آمده است نسب وى بهسام فرزند نوح نبى مىرسد .قرآن کریم نام پدر ایشان را «آزر» ذکر مىکند . این موضوع بحث وجدل هایى را میان مفسرین برانگیخته است.
از زجاج در کتاب مجمع البیان چنین آمده است :«میان علماى انساب اختلافى نیست بر آن که نام پدر ابراهیم «تارخ» بوده است . آن چه در قرآن آمده دلالت بر این دارد که نام وى «آزر» است . گفته شده که لفظ «آزر» در اصطلاح (آن دوره و در نزد قوم ابراهیم) بر بدگویى دلالت دارد ؛ انگار ابراهیم به پدرش چنین گفته باشد : «اى خطاکار !» در این صورت حکم اعرابى آن رفع است؛ و جایز است که وصفى نیز باشد براى پدر ؛ انگار که بهپدر خطا کارش این وصف را گفته باشد» . سعید بن مسیّب و مجاهد بر این باورند که «آزر» نام بتى بوده است.
این انصراف به معناى آن است که آزر را هم تراز بت ها قرار داده است تا آن را خداى دیگرى بشمارد . (طبرسى) در کتاب مجمع البیان در مورد این مسأله چنین اظهار نظر مىکند :«آنچه را که زجاج گفته است نظریّه آن عده را که مىگویند آزر پدر بزرگ مادرى ابراهیم و یاعموى او بوده است قوّت مىبخشد . زیرا دلیل وى بر این مسأله که مىگوید نیاکان پیامبر (ص) تا آدم(ع) همه یکتا پرست بودهاند صحه مىگذارد.»
نتیجه این باور کافر بودن آزر پدربزرگ مادرى ابراهیم (ع) است.
از آن جا که نسب ابراهیم به اومتصل است ، در این جا این سؤالى مطرح مىشود که اگر کفر نسبى از جانب پدر براى مقام نبوّتقبیح و مذموم است چرا قباحت از جانب نسب مادرى وارد نباشد ؛ زیرا ملاک قبح یکى است که همانا رسیدن نسب پیامبر به کفّار است کما این که اطلاق لقب پدر بر عمو در آیه زیر بر اساستغلیب صورت گرفته است : «... ، گفتند : خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق ،خداوند یکتا را مىپرستیم و ما در برابر او تسلیم هستیم»[1] و امّا اطلاق لقب پدر بر غیر پدر وپدر بزرگ ، جز در حال هاى مجازى در قرآن استعمال نشده است . از این رو شاهدى بر برداشت مذکور در سیاق قرآنى وجود ندارد .
ولادت و رشد و پرورش ابراهیم (ع) :
منابع تاریخى در مورد محلّ تولد حضرت ابراهیم اختلاف نظر دارند ، بعضى از مورّخین بر اینباورند که ایشان در دمشق و در روستایى به نام «برزه» که در کوه قاسیون واقع است متولد گشت . درمقابل گروهى دیگر بر این عقیدهاند که ایشان در منطقه بابل که سرزمین کلدانىها در عراق است به دنیا آمدهاست . نظریه پذیرفتنى تر این است که ایشان در بابل متولد شده است .
این که بعضى گفتهاند که ایشان در توابع دمشق متولد شده از آن جا سرچشمه مىگیرد که ایشان براى مساعدت و یارى رساندن به فرزند برادرش لوط رهسپار این منطقه گردید و در آن جا نمازخواند ، که همین امر عدهاى را به این اعتقاد واداشت که تصور کنند ایشان در این منطقه متولد شدهاست .
ابراهیم پس از آن که پدرش به هفتاد و پنج سالگى رسید به دنیا آمد . وى فرزند ارشد خانواده آزربود . هنگامى که به سنّ جوانى رسید با «سارا» ازدواج کرد . سارا زن نازایى بود که فرزندى از اومتولد نمىشد . ابراهیم (ع) به همراه پدر و همسر خود از سرزمین تحت نفوذ کلدانىها به منطقهتحت سیطره کنعانىها که سرزمین مقدس است هجرت نمود . او و همراهان خود در منطقه «حرّان»که در نزدیکىهاى شام واقع است و ساکنان آن به پرستش ستارگان و بت ها مىپرداختند سکنى'گزیدند .
وضعیّت و موقعیتى که ابراهیم (ع) در آن مىزیست:
الف ـ پرستش بتها :
محیطى که حضرت ابراهیم (ع) در آن زندگى مىکرد اختلافى با محیطى که حضرت نوح در آن مىزیست نداشت . پرستش بت ها در سرزمین بابل آن روزگار نیز رواج داشت و ساکنان آن دیار بتها را خدایان خود قرار داده بودند . هر شهر و منطقهاى خداى خاص خود را داشت ؛ آن خدایان زیر سایه یک خدایى بزرگتر قرار داشتند .
در چنین محیطى بود که خداوند متعال با مبعوث ساختن ابراهیم (ع) بر بندگان خود منّت نهاد که به وى اندیشه و درایت عطا فرمود ، و او را به مسیر ایمان و اعتقاد به پروردگار یکتاى ایمن بخش رهنمون ساخت: «ما وسیلهى رشد ابراهیم را از قبل به او داده ، و از شایستگى او آگاهبودیم.»
حضرت ابراهیم (ع) عزم کرد تا قوم خود را از یاوهها و خرافاتى که بدان اعتقاد داشتند رهاىبخشد . او قوم خود را پند داد ، و از آنچه که به آن مبتلا بودند نهى نمود . ولى آنان دعوت او را اجابت نکردند و با این روش پى و شالوده اعتقاد خود را به پیروى کورکورانه و بدون تعقّل و اندیشه مستحکمتر ساختند : «آن هنگام به پدرش آزر و قومش گفت : این مجسمه هاى بى روح چیست کهشما همواره آن ها را پرستش مىکنید ؟ ! گفتند : ما پدران خود را دیدیم که آن ها را عبادت مىکنند. گفت : مسلماً هم شما و هم پدرانتان ، در گمراهى آشکارى بودهاند.» ابراهیم در این اندیشه بود که قوم خود را از پرستش بت ها آزاد کند . از این رو راه تعقّل و هدایت را براى آنان بازگو نمود ، و به آن ها یادآور شد که آن چه انجام مىدهند از گمراهى و جهل نشأتگرفته و با فطرت انسانى در تضاد است . فطرتى که بر پایهى توحید و ایمان به این که خداوند خود آفریننده مخلوقات است ، و اوست که اطمینان و سعادت مىبخشد ، پىریزى شده است .
او به آنان یاد آور شد، شخصى که بت ها را خداى خود قرار دهد و به آن ها امید ببندد راه درستى را برنگزیده است و بر حق نیست ؛ زیرا خداوند به تنهایى شفا بخش است و اوست که زنده مىکند ومىمیراند و روزى مىبخشد و از گناهان در مىگذرد : «... او همان کسى است که مرا آفریده است وپیوسته راهنماییم مىکند . و او همان است که مرا غذا مىدهد و سیراب مىنماید . و هنگامى کهبیمار شوم مرا شفا مىدهد . و او کسى است که مرا مىمیراند و سپس زنده مىکند و او که امیدوارم گناهم را در روز جزا ببخشد .»
ب ـ ابراهیم (ع) پدر خود را به دین فرا مىخواند :
ابراهیم دعوت به دین دارى را از نزدیکان خود آغاز نمود . بنابر این ابتدا اقدام به دعوت از پدر خودکه از سردمداران پرستش بت ها بود پرداخت .
براى ابراهیم ناگوار بود پدر خود را که نزدیک ترین شخص به اوست در حال پرستش بت هامشاهده نماید . لذا بر آن شد تا او را به ترک پرستش بت ها ترغیب نماید ، و او را از عاقبت کفر بهخداوند برحذر دارد .
تعداد صفحه: 11
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
بانوی ثروتمند حجاز و تجارتش
ازدواج خدیجه با رسول خدا
پیغمبر بعد از حضرت خدیجه
برخی ویژگی های حضرت خدیجه در متون تاریخی و روایی:
خدمات حضرت خدیجه به اسلام
ثروت خدیجه در شعب ابی طالب
سلام جبرئیل بر خدیجه
مقام خدیجه در بهشت
خدیجه در قرآن
خدیجه در روایات
خدیجه همسر رسول خدا در دنیا و آخرت
بهشت مشتاق چهار زن است :
۱) مریم دختر عمران
۴) فاطمه دختر محمد (صل الله علیه واله وسلم)
هـ) خدیجه درآئینه معراج پیامبر
و) آوردن کفن از سوی خدابرای خدیجه
منابع:
مقدمه
خدیجه اولین همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اولین زنی که اسلام آورد و مادر فاطمه زهرا که از زنان مشهور تاجر عرب و حجاز به شمار می رفت. پدرش خویلد بن اسد و مادرش فاطمه (دختر زائدة بن اصم بن....) که سلسله آنها از "لوی" با پیغمبر اکرم و سایر هاشمیان، مشترک می شود. خدیجه از طرف پدر با رسول خدا، عموزاده و نسب هر دو به "قصی بن کلاب" می رسد. او از خانواده های اصیل و اشراف مکه است. تولد او نیز در مکه و چندین سال قبل از «عام الفیل» بوده است. حضرت خدیجه قبل از ازدواج با رسول خدا، ۲ بار شوهر کرده بود که هر دو از دنیا رفته بودند او از شوهر دوم خود ("ابوهالة بن ....تمیمی" ) فرزندی داشت که نامش "هند" بود که از همین جهت به او لقب "ام هند" دادند. عده ای از علمای بزرگ معتقدند که خدیجه قبلا ازدواجی نکرده بود و فرزندان منتسب به او، مربوط به خواهرش است.
بانوی ثروتمند حجاز و تجارتش
در آن زمان که مردم مکه، از راه تجارت امرار معاش می کردند خدیجه نیز از آنجا که از ثروتمندان مکه و کارهای تجارتی می کرد و چندین شتر در دست کارگزاران او بود که در اطراف کشورهایی مثل شام، مصر و حبشه، رفت و آمد و دادوستد داشت، وقتی آوازه درستی و امانتداری و خوش خلقی رسول خدا را شنید و لقب "محمد امین" را از او دید، در پی مذاکراتی که با ابوطالب، عموی پیغمیر کرد "محمدامین " را در کاروان تجارتی خود، در امور مربوط به دادوستدهایش انتخاب کرد و از آن پس پیامبر گرامی اسلام در دوران جوانی در سفرهای تجارتی برای حضرت خدیجه سود فراوانی بدست آورد. در سفری که پیغمبر برای تجارت به شام رفت، حضرت خدیجه غلام خود "میسره" را همراه او کرد و دستور داد تا همه جا، او را همراهی و مراقبت نماید. درشهر بصری در نزدیکی شام به راهبی به نام "نسطورا" برخورد کردند که او به غلام، از آینده پیغمبر و نبوت او خبر داد و از طرفی سود بسیاری عاید آنها شد که تا آن موقع، در هیچ سفری به این اندازه نبود. بعد از برگشت از شام، میسره، احوالات سفر و گفتار راهب و مشاهداتش را که از عظمت و معنویت محمد بود، برای خدیجه تعریف کرد و از همین جا بود که او را مشتاق همسری با "محمد امین" نمود.
ازدواج خدیجه با رسول خدا
با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش چون "ابوجهل بن هشام" و "عقبة بن ابی معیط" از او خواستگاری کرده بودند ولی خدیجه که شیفته درستکاری و امانتداری و مکارم اخلاقی و جهات معنوی او شده بود، خود، پیشنهاد ازدواج داد و برخلاف سنت های ازدواج در میان اعراب جاهلی آن زمان، مال و ثروت زیادی از دارائیش را به محمد، هدیه کرد. محمدامین نیز این پیشنهاد را پذیرفت و مراسم عقد آنها با حضور عموهای پیامبر و بستگان خدیجه که از هه مشهورتر پسرعموی او "ورقة بن نوفل" بود انجام و خطبه عقد توسط "ابوطالب" که بزرگ بنی هاشم و عمو و کفیل پیامبر بود، اجرا شد. مهریه آن حضرت بنا به نقل برخی تاریخ ۲۰ شتر و بنا به نقل بعضی ۱۲ اوقیه و نیم که پانصد درهم می شود، بود. بر سر این جریان زنان مکه رابطه شان را با خدیجه قطع و او را تنها گذاشتند. حضرت رسول در آن موقع ۲۵ سال و خدیجه بنا به اقوال مختلف بین ۴۰ تا ۲۸ سالگی بوده اند. برای اطلاع کامل به کتب مربوطه مراجعه شود. او اولین همسر رسول خدا بود و تا وقتی که حیات داشت هیچ زن دیگری اختیار نکرد و ثمره این ازدواج، دو پسر بنام قاسم و عبدالله که هر دو قبل از بعثت پیامبر از دنیا رفتند و ۴ دختر بنام زینب، ام کلثوم، رقیه و فاطمه زهرا سلام اله علیها بود. فاطمه زهرا، بعد از بعثت به دنیا آمد.
پیغمبر بعد از حضرت خدیجه
پیامبر سالها بعد از مرگ او به خوبی از تنها یار وفادار خود یاد می کرد. بارها بیاد او گریه می کرد. به نقل از عایشه که هر وقت پیامبر گوسفندی را ذبح می کرد، می فرمود: گوشت های آن را برای دوستان خدیجه بفرستید و عایشه بر او رشک می برد و می گفت که پیامبر زیاد از او یاد می کرد. در روایت مشهور دیگری است که چون برای پیغمبر هدیه ای می آوردند گااهی می فرمود: برای فلان بانوئی ببرید که از دوستان خدیجه بوده است. رسول خدا درباره خدیجه می فرماید: خداوند بهتر از او را به من نداده است. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردم کفر داشتند، تصدیق نبوت من کرد، زمانی که دیگران مرا تکذیب کردند و اموال خود را در اختیار من گذاشت در وقتی که دیگران محروم کردند و خداوند متعال از او فرزندانی به من عطا کرد و در روز فتح مکه، پیغمر مسیر حرکت را به گونه ای تنظیم کرد که از کنار مزار خدیجه سلام الله علیها عبور نمود.
تعداد صفحه: 11
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
حضرت سلیمان یکی از پیامبران عظیم الشان بنی اسرائیل است
که از نظر مقامات مادی و معنوی، در تـــاریخ پیامبران بی نظیر
میباشد. نام وی در قــــرآن کریم 16 مرتبه در سوره های بقره،
نسا، انعام، انبیا، نمل، سبا و ص آمده است. او از مقربان درگــاه
الهی و بسیار شکرگزار خدا بود. مردی عالم و دانشمند که عـــلم
حکمت و قضاوت را به خوبی میدانست. او وارث همه مقامات حضرت داود علیه السلام، پدر خود است.
سلیمان از نوجوانی کاردان و لایق و نبوغ در او مشهود بود، بطوریکه میتوانست به درستی قضاوت و داوری کند و چون این شایستگی و وارستگی برای همه و مخصوصا پدرش، محرز و آشکار بود، لذا داود علیه السلام در آخر عمر خود، او را که سیزده سال بیشتر نداشت، به فرمان خداوند، به خلافت و جانشینی خود معین کرد. از این رو، حضرت سلیمان، مانند پدرش، هم به مقام نبوت و هم به مقام سلطنت و پادشاهی رسید. او پس از رسیدن به چنین مقامی، از خداوند خواست که حشمت و جاه و جلالی به او بدهد که تا آن زمان به کسی نداده باشد. خداوند هم دعای او را مستجاب کرد و نعمات و موهبات زیادی به او داد. باد را مسخر او کرده بود که به فرمانش، حرکت میکرد. گاهی به صورت توفنده و شدید و گاهی به صورت آرام و ملایم. جن و گروهی از شیاطین جزو کارگران او و تحت اختیارش بودند. علم منطق الطیر داشت که زبان همه حیوانات را می فهمید و مرغان همه زیر فرمان او بودند. در همین زمینه، می توان به ماجرای گفتگوی هدهد با وی و ماجرای دیدار حضرت سلیمان علیه السلام با بلقیس اشاره کرد.
متاسفانه در احوالات این پیامبر بزرگوار و تاریخ زندگیش، افسانه ها و خرافاتی گفته شده و نسبت های ناروا هم به او داده اند. ولی همه اینها اسرائیلیات و دروغ محض است. همچنانکه در مورد پدرش،حضرت داود هم چنین بود. این پیامبر خدا در دوران زندگیش، شهر بیت المقدس را با کمک جنیان و شیاطین بنا کرد و برای آن دوازده قلعه ساخت و بعد از اتمام آن شهر، ساختمان مسجد الاقصی را با سنگهای سفید و زرد و سبز بنا نمود و ستونهای آنرا از مرمر بلورین و با انواع جواهرات، مزین کرد. به غیر از این بناها، معابد و حوض های سنگی و ساختمان های مهم دیگری هم ساخت. قصر سلطنتی او که از چوبهای گرانبها و مزین به طلا و مرصع و جواهر، فراهم شده بود بسیار زیبا و باشکوه بود. هم اکنون آثار بعضی از این بناها، مانند «معبد هیکل سلیمان» در فلسطین هنوز هم هست و گردشگران و توریست ها برای دیدن آن آثار شگفت انگیز به آنجا میروند.
خداوند به او منطق الطیّر و زبان فهم حیوانات را ارزانی فرمود و او با هدهد و مورچه سخن میگفت. داستان هدهد و سلیمان و سلیمان و مور در قرآن ذکر شده است. همچنین از قضاوت خردمندانه او درباره از بین رفتن علفهای تاکستان مردی از بنی اسرائیل به وسیله گوسفندان مردی دیگر، سخن به میان آمده است.( قضاوت سلیمان ). میگویند وی انگشتری داشت که اسم اعظم بر آن نقش بسته بود و بسیاری از کارها را با آن سامان میبخشید. در تاریخ و ادبیات از انگشتر سلیمان سخن های زیادی گفته شده است .
تعداد صفحه: 30
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
درباره حضرت یوسف (ع)
خواب دیدن یوسف(علیهالسلام)
نجات یوسف (علیهالسلام) از چاه
یوسف در راه مصر
یوسف در قصری در مصر
ماجرای زلیخا و یوسف
زندان افتادن یوسف
میهمانی زلیخا
خداوند دعای وی را اجابت کرده و مکر و نیرنگ زنان را از او برطرف ساخت
آزادی یوسف(علیهالسلام) از زندان
یوسف(علیهالسلام) به عنوان وزیر اقتصاد مصر
خانواده یوسف در آن شرایط
حرکت یعقوب برای دیدار یوسف(علیهالسلام)
درباره حضرت یوسف (ع)
حضرت یوسف(علیهالسلام) یکی از پیامبران الهی است، که نام مبارکش بیست و هفت بار در کلام الله مجید ذکر شده است. سوره دوازدهم قرآن که دارای صد و یازده آیه بوده، به نام اوست و از آغاز تا پایان آن، پیرامون سرگذشت یوسف(علیهالسلام) میباشد.
نام مادرش راحیل«راحله» است،وی فرزند یعقوب (علیهالسلام) و نواده اسحاق و فرزند سوم ابراهیم(علیهالسلام) استدر سرزمین حران (حاران یا فران آرام)، مرز بین سوریه و عراق به دنیا آمد، او مجموعاً یازده برادر داشت و از میان آنها فقط بنیامین برادر پدر و مادری او بود. یوسف (علیهالسلام) از همه برادران جز بنیامین کوچکتر بود.یوسف(علیهالسلام) مدت صد و ده سال زندگانی کرد و چون فوت کرد، بدنش را مومیایی کردند و در تابوتی محفوظ داشتندو همچنان در مصر بود تا زمانی که حضرت موسی(علیهالسلام) میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود، جنازه یوسف(علیهالسلام) را همراه خود برده و در فلسطین دفن نمود.بنابر آنچه مشهور است، وی در شهر الخلیل (واقع در کشور فلسطین) در شش فرسخی بیت المقدس در مقبره خانوادگیشان نزدیک مکفیلیه (محل دفن ابراهیم، ساره، رفقه، اسحاق و یعقوب (علیهمالسلام) به خاک سپرده شد.
خواب دیدن یوسف(علیهالسلام)
خواب دیدن یوسف(علیهالسلام) و توطئه برادرانشیوسف نه سال بیشتر نداشت، که در یکی از شبها رویایی لذیذ در خواب دید. نفس صبح که دمید و خورشید بال و پر زرین بر جهان بگسترد، از خواب بیدار شد، نزد پدر آمد، آنچه دیده بود برای پدر بازگو کرد: «پدرم! من در عالم خواب دیدم، که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده میکنند».
حضرت یعقوب(علیهالسلام) که تعبیر خواب را میدانست از او خواست تا راز خود را از برادرانش پوشیده دارد. به یوسف(علیهالسلام) گفت: فرزندم خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن، زیرا در حق تو حیله و نیرنگ خواهند کرد و نقشه خطرناکی برای تو میکشند، چرا که شیطان دشمن آشکار انسان استسپس برایش روشن ساخت که وی در آینده شخصیتی برجسته خواهد شد که همه، فرمانش را گردن مینهند و خداوند او را به پیامبری برمیگزیند و تعبیر خواب را بدو میآموزد و به زودی نعمت خویش را با خبر و رحمت و برکاتش بر او و بر آل یعقوب (علیهالسلام) تمام میکند، همان گونه که آن را قبلاً بر ابراهیم و اسحاق(علیهماالسلام) تمام کرده بود.
همین خواب دیدن یوسف(علیهالسلام) و الهامات دیگر، موجب شد که یعقوب(علیهالسلام) امتیاز و عظمت خاصی در چهره یوسف(علیهالسلام) مشاهده کند،وی میدانست که فرزندش یوسف(علیهالسلام) آینده درخشانی دارد و پیغمبر خدا میشود، از این رو بیشتر به او اظهار علاقه میکرد و نمیتوانست اشتیاق و علاقهاش نسبت به یوسف(علیهالسلام) را پنهان سازد. این روش یعقوب(علیهالسلام) نسبت به یوسف(علیهالسلام) باعث حسادت برادران شد، به همین خاطر چون یعقوب(علیهالسلام) میدانست که فرزندانش نسبت به یوسف(علیه السلام) حسادت دارند اصرار داشت که یوسف(علیهالسلام) خواب دیدن خود را کتمان کند تا برادران ناتنی،برای او توطئه نکنند.
طبق برخی از روایات بعضی از زنهای یعقوب(علیهالسلام) موضوع خواب دیدن یوسف (علیهالسلام) را شنیدند و به برادرانش خبر دادند. از این رو حسادت برادران نسبت به ا و بیشتر شد، جلسهای محرمانه تشکیل دادند و نقشه خطرناکی در مورد او کشیدند. گفتند: یوسف(علیهالسلام) و برادرش بنیامین نزد پدر از ما محبوبترند، در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم و بیش از آن دو به پدر سود و منفعت میرسانیم، قطعاً پدرمان اشتباه میکند و از حق و حقیقت به دور است. یوسف(علیهالسلام) را بکشید و یا او را به سرزمین دور دستی بیندازید، تا توجه پدر تنها به شما باشد و بعد از آن از گناه خود توبه میکنید و افراد صالحی خواهید بود.
یکی از برادران، اشاره کرد که: یوسف(علیهالسلام) نکشند، بلکه او را در جایی دور از چشم مردم در چاهی بیندازند، شاید کاروانی از راه برسد و او را از چاه برگرفته و با خود ببرد و بدین ترتیب به هدف خود که دور کردن او از پدرش بود، رسیده باشند واز گناه کشتن یوسف(علیهالسلام) رهایی یابند.
برادران همین پیشنهاد را پذیرفتند و تصمیم گرفتند در وقت مناسبی همین نقشه و نیرنگ را اجرا کنند. در یکی از روزها نزد پدرشان یعقوب(علیهالسلام) آمدند و از پدر خواستند تا یوسف(علیهالسلام) را همراه خود به صحرا ببرند و در آنجا در کنار آنها بازی کند، در این مورد بسیار اصرار کردند، ولی یعقوب(علیهالسلام) پاسخ مثبت به آنها نمیداد.بعد از آنکه احساس کردند، پدر وی را از آنها دور نگاه میدارد بدو گفتند: پدر جان! چرا تو درباره برادرمان یوسف به ما اطمینان نمیکنی؟ در حالی که ما او را دوست میداریم و به او مهربان هستیم، فردا او را با ما به دشت و سبزه زارها بفرست، تا در آنجا بازی کند و به شادمانی پرداخته و گردش نماید و ما مواظب او هستیم.
پدرشان که علاقه زیادی به یوسف(علیهالسلام) داشت به آنان پاسخ داد: من از بردن یوسف (علیهالسلام) غمگین میشوم و از این میترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید.
برادران گفتند: «ما گروهی نیرومند هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود» هرگز چنین چیزی ممکن نیست، ما به تو اطمینان میدهیم .
یعقوب(علیهالسلام) هر چه در این مورد فکر کرد که چگونه با حفظ آداب و پرهیز از بروز اختلاف بین برادران،آنان را قانع کند، راهی پیدا نکرد، جز اینکه صلاح دید تا این تلخی را تحمل کند و گرفتار خطر بزرگتری نگردد، ناگزیر اجازه داد که یوسف(علیهالسلام) را با خود ببرند.
تعداد صفحه: 35
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
دوران کودکی جوانی
زندگی شخصی ورود به سیاست
آلمان نازی
آنشلوس
اقتصاد
تجدید تسلیحات و اتحاد دوباره
پیمان ضد کمونیسم
جنگ جهانی دوم
رابطه با اعراب
هولوکاست
در مسیر شکست
شکست و مرگ میراث خانواده هیتلر خاستگاه نام هیتلر
مرگ آدولف هیتلر
منابع
مقدمه
آدولف هیتلر (زاده ۲۰ آوریل، ۱۸۸۹ – درگذشته ۳۰ آوریل، ۱۹۴۵) رهبر حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان بود. او بین سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ صدراعظم آلمان ، و بعد از ۱۹۳۴، به عنوان پیشوای رایش سوم و رئیس کشور آلمان رسید .
هیتلر به عنوان یک کهنهسرباز نشاندار جنگ جهانی اول، در سال ۱۹۲۰ (میلادی) به حزب نازی پیوست و در سال ۱۹۲۱ به ریاست آن رسید. او پس از زندانی شدن به خاطر شرکت در کودتای نافرجام در سال ۱۹۲۳، با ترویج ایدههای ناسیونالیستی، ضد کمونیستی و یهودستیزی و ایراد سخنرانیهای پرشور ، حامیانی در سطح کشور آلمان به دست آورد. هیتلر در سال ۱۹۳۳ به مقام صدراعظمی رسید و بیدرنگ یک دیکتاتوری فاشیستی تک حزبی را بنیان نهاد. مجموعهٔ ارتشی- صنعتی آلمان توانست قوای تحلیل رفته این کشور را ترمیم و آن را تبدیل به یکی از قدرتهای برتر اروپا در زمان خود نماید. هیتلر سیاست خارجی خود را با هدف تصرف فضای حیاتی بیشتر دنبال نمود و یکی از دلایل اولیه و عمده وقوع جنگ جهانی دوم الحاق اتریش و تهاجم به چکسلواکی و لهستان در ۱۹۳۹ توسط او بود که در نتیجه بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. جنگی که بین دو قدرت محور و متفقین درگرفت و در طی این مدت اروپا و همچنین سایر نقاط دنیا شاهد ویرانیها و تلفات بسیار بود.
اگرچه در عرض سه سال، آلمان و نیروهای محور بیشتر مناطق اروپا ، بخشهای بزرگی از آفریقا، شرق آسیا و اقیانوسیه را اشغال نمودند اما نیروهای متفقین از سال ۱۹۴۲ به بعد، از آنان پیشی گرفته و در سال ۱۹۴۵ آلمان نازی را از هر سو احاطه نمودند. وی در همان سال و در هنگام نبرد برلین، به ضرب گلوله خودکشی نمود. این جنگ در نهایت به کشته و زخمیشدن بسیاری منجر شد، از آن جمله میتوان به کشتار دستهجمعی یهودیان که تعداد آن شش میلیون نفر تخمین زده میشود و همچنین میلیونها انسان دیگر توسط نازیها و متحدان آنان اشاره کرد که به واقعه هولوکاست معروف گشتهاست.
دوران کودکی
کودکی آدولف هیتلر
آدولف هیتلر حدود ساعت ۰۶:۳۰ بعد از ظهر ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ در مسافرخانه ای در شهری مرزی و کوچک به نام براونا-آم-این در اتریش، بین مرز اتریش و امپراتوری آلمان زاده شد. پدر او آلویس هیتلر ( ۱۸۳۷ – ۱۹۰۳)، یک کارمند پائین رتبه گمرک بود. مادر هیتلر، کلارا هیتلر (زادهٔ پولزل)، دومین دختر عموی آلویس بود. او شش بچه به دنیا آورد. تنها آدولف، که دومین فرزندش بود، و خواهر کوچکش پاولا در کودکی زنده ماندند. هنگامی که هیتلر ۳ ساله بود خانواده او به ایالت باواریا در جنوب آلمان مهاجرت کردند . درسال ۱۸۹۴ خانواده هیتلر به نزدیکی شهر لینز مهاجرت کردند و تا زمان بازنشستگی پدر هیتلر در آنجا ماندند، در این دوره هیتلر به عنوان کودکی خستگی ناپذیر به بازی و درس در مدرسه ای نزدیک به خانه مشغول بود.برادر او ادموند بر اثر بیماری سرخک در ۲ فوریه ۱۹۰۰ درگذشت و این اتفاق تاثیری دائمی در هیتلر ایجاد کرد و اعتماد به نفس هیتلر را تا حدود بسیاری تضعیف کرد و باعث شد آدولف هیتلر کج خلق شود و همواره با پدر خود بحثهای طولانی داشته باشد. روابط هیتلر با مادرش بسیار خوب و صمیمانه بود و این کاملاً برعکس روابط او با پدرش بود که معمولاً او را کتک می زد[۴] با اینکه هیتلر علاقه مند بود به رشته هنر بپردازد ولی پدر وی او را به مدرسه فنی فرستاد ، هیتلر بعدها در کتاب نبرد من اعتراف کرد که «امیدوارم بتوانم چند سال عقب افتادگی که پدرم به من تحمیل کرد را جبران کنم.» هیتلر حتی در زمینه سیاسی هم با پدر خود اختلاف داشت ، پدر هیتلر فردی معتقد به امپراطوری اتریش بود اما هیتلر خود و اتریش را جزء آلمان و امپراطوری روم باستان می دانست.پس از مرگ پدر هیتلر در ۳ ژانویه ۱۹۰۳ وی مدرسه فنی را ترک کرد.آدولف هیتلر در کتابش نبرد من، لحنی مودبانه درباره پدرش دارد، به هر حال او اظهار میکرد تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات بسیاری در بین آنها شده بود.
جوانی
از سال ۱۹۰۵ به بعد هیتلر در یک پرورشگاه بوهامایی زندگی میکرد و مادرش را تحت حمایت خود داشت. او دوبار از موسسهٔ هنرهای زیبای وین (۱۹۰۷-۱۹۰۸) به خاطر عدم صلاحیت در نقاشی مطرود شد. به او گفته شد که تواناییهایش بیشتر در زمینهٔ معماری کاربرد دارد. وی درخاطراتش که نمایانگر مجذوبیتش به همین موضوع است میگوید .
بنا به سفارش رئیس آموزشگاه، وی متقاعد شد که مسیر تحصیلیش را تغییر دهد. ولی وی تحصیلات لازم برای معماری را نگذرانده بود.
تعداد صفحه: 11
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
معرفی
زندگی
زندگی زناشویی با کاترین
عقاید لوتر
خدمات ادبی لوتر به فرهنگ و زبان آلمانی
عقاید مذهبی منتخب از اصلاحات دینی قرن شانزدهم
یهودستیزی
آثار منتشرشده لوتر
منابع
معرفی
مارتین لوتر، (به آلمانی: Martin Luther) (تولد ۱۰ نوامبر ۱۴۸۳ در آیزلبن آلمان -درگذشت ۱۸ فوریه ۱۵۴۶) کشیش متجدِد و مترجم انجیل به زبان آلمانی و یک تجدیدنظرطلب مذهبی بود. او یکی از تاثیرگذارترین شخصیتها در تاریخ آیین مسیحیت و از پیشوایان نهضت اصلاحات پروتستانی به شمار میرود. آرامگاه او در شهر ویتنبرگ است.
مارتین لوتر در اواخر عمر به شدت یهودستیز شد و در نوشته های خود توصیه کرد که خانه های یهودیان نابود شده، کنیسه های آنان سوزانده شده ، اموال آنان ضبط شده و آزادیشان صلب گردد. این نوشته ها باعث شده است که امروزه او شخصیت بسیار بحث برانگیزی باشد.
زندگی
مارتین لوتر، فرزند هانس، کارگر معدن و همسرش مارگارت لیندهمان، است. مارتین دوران تحصیلات مقدماتی را در شهرهای مانزفلد، ماگدبورگ و آیزناخ به پایان رسانید و از سال ۱۵۰۱ به تحصیل در دانشگاه ارفورت در رشته هنر پرداخت و پس از کسب مدرک لیسانس به خواسته پدرش در رشته حقوق ثبتنام کرد که پس از دوماه ترک تحصیل نمود. ظاهرأ وقوع یک رعد و برق باعث تغییر مسیر زندگی مارتین شد. وحشتی غیر قابل توصیف وجودش را فراگرفت، به درگاه خدا پناه آورد و به آنای مقدس قسم خورد که میخواهد تارک دنیا شود. دوهفته بعد درتاریخ ۱۷ ژوئیه ۱۵۰۵ میلادی وارد خانقاه آگوستین در ارفورت شد. پس از کسب رتبه کشیشی و آغاز تحصیلات خود در رشته الهیات در سال ۱۵۱۱ میلادی به رم فرستاده شد. پس از بازگشت از رم، به شورای کلیسائی ویتنبرگ منتقل گردید.
تعداد صفحه: 26
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
چکیده
مقدمه
محمد علی از زمان ورود به سیاست تا پاشایی مصر
محمد علی پاشا در راه تثبیت قدرت
حمله به وهابیون عربستان
جنبشهای استقلال طلبی یونان
مصر و ترکیه در شرف رویارویی
علل رویارویی مصر و عثمانی
حل مسألهی مصر و ترکیه
اصلاحات محمد علی پاشا
نتیجه گیری
منابع تحقیق:
پینوشت:
چکیده
دولت عثمانی، از زمان تأسیس تا فروپاشی، فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده است. یکی از شخصیتهای جذاب و مؤثر این امپراتوری، محمد علی، پاشای مصر است. وی نخستین تجددخواه عرب محسوب میشود. او نخستین کسی بود که شیوههای تعلیم اروپایی را به قلمرو وسیع عثمانی آورد و این سرزمین را با روشهای نوین اروپایی در زمینههای مختلف به ویژه آموزشهای نظامی، آشنا ساخت. در این مقاله برآنیم که با استفاده از منابع تحلیلی و موثق تاریخ عثمانیان، به معرفی شخصیت، اهداف و چگونگی قدرت گیری محمد علی پاشا و خدمات اروپایی وی به مسلمانان و نیز موضع گیری دربار عثمانی و دول اروپایی در برابر او بپردازیم.
مقدمه
محمدعلی پاشا (۱۷۶۹-۱۸۴۹) از سال ۱۸۰۵ تا هنگام مرگ، والی مصر بود. او را بنیانگذار مصر نوین میدانند.
محمد علی از پدر و مادری آلبانیایی در شهر کاوالا از ایالت رومیلی، که امروزه در استان مقدونیه شرقی و تراکیه کشور یونان قرار دارد، متولد شد. به گفتهٔ بسیاری از خبرنگاران فرانسوی، انگلیسی و دیگر خبرنگاران غربی که با او مصاحبه کردند، تنها زبانی که او به صورت روان صحبت میکرد آلبانیایی بود، گرچه او در ترکی نیز سررشته داشت.
وی یک فرمانده در ارتش عثمانی بود که عنوان والی گرفت و خود را خدیو مصر و سودان خواند. البته نه همچون ملیگرایان امروزی؛ میتوان وی را بانی مصر نوین خواند و این هم به دلیل اصلاحاتی است که وی در ارتش و اقتصاد و فضای فرهنگی انجام داد که بانی آن خود وی بود. او علاوه بر مصر بر منطقه شام نیز حکمرانی میکرد. سلسلهای که وی بنا نهاد تا انقلاب سال ۱۹۵۲ مصر بر این کشور حکمرانی میکرد.
محمد علی از زمان ورود به سیاست تا پاشایی مصر
پس از حملهی ناپلئون به مصر در سال 1213 ه.ق و ختم آن با عهدنامهی پاریس در سال 1216 ه.ق مبنی بر حفظ روابط قدیم بین عثمانی و فرانسه، خسرو پاشا به حکومت مصر منصوب گردید. در آن هنگام ممالیک مصر که از صدمات حملهی لشکر فرانسه تضعیف شده بودند با عثمانیان بر سر حکمرانی مصر اختلاف و نزاع داشتند. خسرو پاشا محمد علی را، که از صاحب منصبان وی بود، برای دفع آشوب ممالیک روانه کرد ولی محمد علی با ممالیک سازش کرد و با آن ها علیه خسرو پاشا متحد شد و او را از مصر بیرون راند و این سر آغاز خصومت میان محمد علی و خسرو پاشا بود. (پورگشتال،1369، 3631-3632) محمد علی فرزند یک ماهیگیر مسلمان آلبانیایی اهل مقدونیه و یک نابغهی نظامی بود. (باربر، 1374، 124) وی در همان سال تولد ناپلئون (1182 ه.ق/ 1769 م) متولد شده بود و در ابوقیر علیه ناپلئون جنگیده و بازگشته بود. (راس، 1373، 444) وی در مصر ضمن تبعیت از سلطان عثمانی، به تحکیم اقتدار خود میپرداخت..........
تعداد صفحه: 12
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
تعداد صفحه: 29
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
آغاز زندگی و جوانی
انقلاب مشروطه
رها کردن شغل مستوفی
تلاش برای نمایندگی در مجلس دوره اول
ازدواج
ادامه تحصیلات و بازگشت به ایران
والیگری و وزارت
دوره رضاشاه
نهضت ملیشدن صنعت نفت ایران
ملی شدن نفت و نخست وزیری
کشمکش با دربار و مخالفان
جدایی کاشانی
کودتا علیه دولت مصدق
محاکمه و زندان و خانه نشینی
آثار دکتر مصدق
کتابها
مقالات
خاطرات، نطقها و نامهها
پانویس
منابع
مقدمه
محمد مصدق (۲۶ خرداد ۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند ۱۳۴۵) سیاستمدار، دولتمرد، چند دوره نمایندهٔ مجلس شورای ملی، و نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.
وی همچنین به عنوان معمار ملی شدن صنعت نفت ایران که زیر نفوذ بریتانیا (شرکت نفت ایران و انگلیس بعدها بریتیش پترولیوم بی پی) بود شناخته میشود.
آغاز زندگی و جوانی
محمد مصدق در بهار سال ۱۲۶۱ شمسی در یک خانوادهٔ اشرافی و بانفوذ دیوانی قاجار در محلهٔ سنگلج در تهران به دنیا آمد پدرش میرزا هدایتالله آشتیانی وزیر دفتر بود و مادرش شاهزاده خانم نجمالسلطنه (نوه عباس میرزا، بنیانگذار بیمارستان نجمیه تهران[۴]) دختر شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله برادر محمد شاه بود. نجم السلطنه دختر عموی ناصرالدین شاه بود."[۵]
۱۶ اسفند ۱۲۶۴ فیروز میرزا نصرتالدوله که پدر بزرگ مادری محمد مصدق بوده درگذشت. چنانچه در آن دوره مرسوم بوده هر گاه یکی از حقوق بگیران دولت در میگذشت دو سوم حقوق او به بازماندگان میرسید. محمد میرزا (مصدق) که نوه فیروز میرزا بود و در ان زمان شش یا هفت سال بیشتر نداشت یک حقوق ۱۲۰ تومانی به وی تعلق گرفت. خود مصدق مینویسد «هیچ حقوقی یا اضافه حقوقی داده نمیشد مگر اینکه پیشتر محل ان تعیین شده باشد و محل حقوق جدید به این روش معمولاً یک سوم متوفیات بود. به این طریق که هر کسی از دنیا می رفت اگر وارثی داشت یک سوم از حقوق او والا تمام ان در اختیار دولت قرار میگرفت که بهر کس میخواست میداد....»
در سال ۱۲۶۷ شمسی پدر مصدق میرزا هدایتالله وزیر دفتر از ناصرالدین شاه درخواست کرد که میرزا محمد (مصدق) ۹ ساله در ردیف مستوفیان زبردست قرار گیرد و در فهرست حقوقبگیران درآید و ناصرالدینشاه آن را پذیرفت
میرزا محمد رضا مؤتمنالسلطنه شوهر خواهر مصدق و مستوفی خراسان بود و مصدق نزد وی و میرزا علیاکبر موزه کارآموزی مستوفی میکردهاست. مصدق در کتابش میگوید: "در سال ۱۲۷۱ میرزا فتحعلی خان شیرازی صاحب دیوان والی خراسان بود و چنانچه اشتباه نکنم شصت هزار تومان به خزانه داده بود که میبایست از تفاوت عمل مرسوم و معمول جبران کند. نظر به اینکه بیست هزار تومان جدید محل معینی نداشت از این محل تفاوت عمل(یعنی اضافه مالیات بعضی سالها) ایالت خراسان برای من حقوق دولتی تعیین کردند".[۸]
در تاریخ ۱ شهریور ۱۲۷۱ خورشیدی پدر محمد میرزا درگذشت. پسر بزرگش میرزا حسین (از همسر دیگر نه از نجم السلطنه) که رسما سالها به دلیل بیماری میرزا هدایت الله وظایف دفتر شاه را به عهده داشت رسما به این سمت منصوب شد. میرزا علی و میرزا محمد پسران دیگر میرزا هدایت الله به ترتیب لقبهای موثق السلطنه و مصدق السلطنه را گرفتند. در همین زمان دو سوم حقوق دوران خدمت میرزا هدایت الله وزیر دفتر بین باز ماندگانش تقسیم شد و به مصدق السلطنه رسید....."[۹] بدین ترتیب مصدق که در ان هنگام ۱۳ ساله بود چهار حقوق از بودجه دولت دریافت میداشت.
۱۶ دی ۱۲۷۳ تا ۸ اردیبهشت ۱۲۷۴ مظفرالدین میرزا ولیعهد که به رسم معمول دوره قاجار فرمانروای آذربایجان بود و در تبریز زندگی می کرد به همراه منشی خود میرزا فضلالله وکیل الملک به تهران سفر کرد و این ۱۱۲ روز را در منزل عبدالحسین میرزا فرمانفرما دایی مصدق السلطنه به سر برد. میزبان ولیعهد خواهر زنش یعنی نجم السلطنه مادر مصدق السلطنه بود. در درازای این سه ماه و اندی نجم السلطنه با میرزا فضلالله ازدواج میکند و در بهار ۱۲۷۴ خورشیدی به همراه شوهر خود و مصدق السلطنه و باهمراهی مظفرالدین میرزا از تهران به تبریز جا به جا می شود. مصدق بیش از یکسال در تبریز زندگی کرد و آشنایی او به زبان آذری در این دوران بود.[۱۰]
در سال ۱۲۷۵ مظفرالدین شاه پس از قتل پدرش ناصرالدین شاه تاج گذاری می کند . همسر مظفرالدین شاه حضرت علیا و خواهرش نجم السلطنه همگی به همراه خانواده و بستگان و درباریان از تبریز به تهران نقل مکان می کنند. در همان سال ۱۲۷۵ دائی مصدق عبدالحسین میرزا فرمانفرما با بقیه افراد فامیل مادری علیه علیاصغرخان اتابک معروف به امین السلطان اتابک اعظم نخست وزیر توطئه کردند و چهار ماه پس از به تخت نشستن مظفرالدین شاه با دسیسه اتابک را کنار زدند[۱۱] و ۳۰ آذر ۱۲۷۵ مصدقالسلطنه مستوفی خراسان شد و مقام شوهر خواهرش را گرفت. این آغاز خود کامگی عبدالحسین میرزا فرمانفرما با سمت وزیر جنگ بود.[۱۲]
مصدقالسلطنه از آغاز کار به سمت مستوفی خراسان، در درازای ده سال یعنی تا پایان سلطنت مظفرالدین شاه، خالصجاتی را خریده بود در اوایل مشروطیت در ردیف یکی از بزرگ فئودالهای کشور در آمده و شخصا در ردیف مادرش نجم السلطنه و دایی اش فرمانفرما قرار گرفته بود. در فهرستی که در آن زمان به چاپ رسید، ۹۳ مالک بزرگ یا فئودال ایران را نام برده بود که از جمله نامهای نامی آن زمان به چشم می خورد : حضرت اقدس والا آقای عضد السلطان (شوهر خواهر مصدق)؛ حضرت مستطابه علیه عالیه حضرت علیا دامت شوکتها (خاله مصدق)؛ حضرت والا آقای عبدالحسین میرزا فرمانفرما (دایی مصدق) ؛ جناب آقای امام جمعه (برادر زن مصدق)؛ جناب حاجی ناصرالسلطنه (برادر شوهر مادر مصدق)؛ جناب مستطاب اجل آقای وزیر دفتر (میرزا حسین برادر مصدق)؛ حاجیه نجم السلطنه (مادر مصدق)؛ جناب آقای ظهیرالاسلام (برادر زن مصدق)؛ جناب وکیل الملک (شوهر مادر مصدق) و جناب مصدق السلطنه[۱۳].