حدود هفت هزار سال پیش، تمدنهایی در جلگه های مرکزی ایران در حال شکل گرفتن بود. در مورد این تمدن ها اطلاعات زیادی در دست نیست. باستان شناسان توانسته اند آثار شگفت انگیزی از این تمدن ها را در تپه های باستانی سیلک (نزدیک کاشان)، مارلیک (جنوب گیلان) و حسنلو (جنوب دریاچه ارومیه) و همچنین شهر سوخته در استان سیستان و بلوچستان بیابند.
اخیراً زیگورات (معبد) عظیمی بهمراه اشیایی سنگی در نزدیکی جیرفت در استان کرمان کشف شده است. باستان شناسان با تحقیق روی این آثار حدس می زنند که هزاران سال پیش در جیرفت تمدنی بسیار غنی، برابر و حتی برجسته تر از قدیمی ترین تمدن های شناخته شده در جهان (یعنی تمدن سومر) شکوفا بوده است.
کوزه سفالی6000 ساله
محل کشف: تپه های سیلک (sialk)
محل نگهداری: موزه متروپولیتن نیویورک کوزه سفالی پایه دار
محل کشف: تپه های حسنلو
محل نگهداری: موزه متروپولیتن نیویورک
شاید با ادامه اکتشافات و تحقیق بر روی این آثار، باستان شناسان به این نتیجه برسند که پس از این بجای بین النهرین عراق باید ایران را مهد تمدن جهان نامید.
نمونه ظروف و اشیای سنگی – محل کشف: جیرفت
تمدن: ناشناخته
تعداد صفحه: 33
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب چکیده
تمدن
الف. نص گرایی
ب. عقل گرایی تأویلی:
ج. خردگرایی فلسفی
منابع
چکیده
فلسفه با ورود خود به عالم اسلام، دستخوش تغییر و تحوّل و تکامل گردید و پس از آن، بر عرصههای گوناگون فرهنگ و تمدن اسلامی تأثیر گذاشت. ازجمله نقشهای فلسفه در تمدن اسلامی را میتوان نیازمندی تمدن به فلسفه در تمییز حقیقت از غیرحقیقت، تأثیر فلسفه در دین، تأثیر فلسفه در اخلاق، تأثیر فلسفه در سیاست و تبیین مدینة فاضله و تأثیر فلسفه در کلام دانست. در این نوشتار، پس از معناشناسی فرهنگ، تمدن، دین، اخلاق و سیاست، به سیر اجمالی فلسفه در عالم اسلام اشاره شده،و در ادامه به تبیین نقش فلسفه در تمدن اسلامی پرداخته شده است.
کلیدواژه ها: فرهنگ، تمدن، فلسفه، کلام، اخلاق، دین، سیاست.
پیش درآمد
در جامعة اسلامی، علوم گوناگونی شکل گرفت و به شکوفایی رسید. برخی از این علوم از درون منابع اصیل اسلامی پا به عرصة وجود نهاد؛ مثل فقه، و برخی دیگر هر چند ابتداءً از مرزهای خارج از اسلام به جمع مسلمانان راه یافت، ولی دست خوش تغییراتی شد و خود را با فرهنگ مسلمانان هماهنگ ساخت و به عبارت دیگر، بومی شد. ازجملة این دانش ها، می توان به فلسفه اشاره نمود که از یونان وارد سرزمین های اسلامی شد، ولی مسلمانان، بسیاری از مطالب آن را با توجه به درون مایه های اسلامی تغییر دادند و یا مسائل بسیاری را بر آن افزودند. فلسفه با یک شیب یکسان، در جامعة اسلامی رشد نکرد، بلکه گاه با مخالفت های فراوان رو به افول می گذشت و گاه نیز با حمایت دولت ها به اوج می رسید. طبیعتاً وقتی فلسفه مورد حمایت دولت ها قرار بگیرد تأثیرات زیادی نیز بر جامعه و خط مشی آن خواهد گذاشت. گاه نیز این خط مشی از تأثیرات جزئی و کوتاه مدت فراتر رفته موجب تغییر و تحول در فرهنگ یک جامعه و یا حتی تمدن بر آمده از فرهنگ خواهد شد. در این نوشتار، سعی شده است تأثیر فلسفه بر تمدن اسلامی بیان شود. بدین روی، به ناچار، باید به تأثیر فلسفه بر دین، اخلاق و سیاست نیز اشاره شود؛ زیرا این جزو مؤلفه های مؤثر بر فرهنگ و تمدن است و غفلت از تأثیر فلسفه بر این مسائل موجب می شود نتوان به نقش عمیق فلسفه در تمدن پی برد.
پیش از تبیین نقش فلسفه در تمدن اسلامی، ابتدا باید تصویری از مؤلفه های دخیل در موضوع ارائه داد تا در سایة آن، بتوان به مباحث اصلی مقاله پرداخت. در ادامه، به معنای اجزا و مؤلفه های دخیل در موضوع تحقیق اشاره خواهد شد.
برای فرهنگ، که در لغت به معنای علم، فضل، ادب، و عقل است (معین، 1360، ج 2، ص2538)، تعاریف اصطلاحی فراوانی ذکر شده، هر چند اسکار نگت معتقد است: فرهنگ مانند همة مفاهیم بزرگ تاریخی، تعریف ناپذیر است. اسوالد اشومر نیز مشابه وی، می گوید: فرهنگ ظاهراً در عرصة مشخصی از حیات انسانی و در مقولة معینی قابل تحدید و تعریف نیست. به همین دلیل، به پیشنهاد مولمان نزدیک می شود که هر جایی که انسان باشد فرهنگ هم هست. به تعبیر دیگر، انسان یعنی فرهنگی (مصلح، 1386، ص7-8) ولی با وجود این، برخی از اندیشمندان درصدد تعریف فرهنگ برآمده، معتقدند: فرهنگ به مفهوم عام خود، روش اندیشیدن و زندگی کردن است و حاصل مجموعه دانستنی ها و تجارب و اعتقادات یک قوم در طول تاریخ حیات خود است و به همین دلیل موجبات فرهنگی را در ازای عمر آن می دانند. فرهنگ به مفهوم خاص (فرهنگ غیرمادی) به سرمایة معنوی یک قوم گفته می شود و همة آثار ادبی، هنری، فکری و دینی را در بر می گیرد. هر چه در درون فرهنگ یک قوم است در برون، به صورت سازندگی و خلق جلوه ها و مظاهر مادی ظاهر می گردد. فرهنگ نشانة کار و نشانة انتخاب است. انتخاب یعنی: به آنچه هست قانع نبودن و بهتر را جست و جو کردن. ازاین رو، فرهنگ دارای جنبة کیفی است، نه کمّی (ندوشن، 1354، ص24)
برخی نیز در تعریف فرهنگ گفته اند: فرهنگ مجموع راه و رسم های عمل و اندیشة یک گروه اجتماعی در گذشته و حال است و عبارت است از: مجموع قراردادها و یا باورها و آداب و رسوم رسیده از نسل پیشین (آشوری، 1386، ص49)
تمدن
از تمدن نیز بسان فرهنگ، تعاریف متعددی ارائه شده است؛ مثلاً جان برنال در تعریف تمدن می گوید: تمدن به معنای خو گرفتن با اخلاق و آداب شهریان است. اما شهر مدلول تمدن بود، نه علت آن (برنال، 1354، ج 1، ص86). رالینتون معتقد است: تمدن به همة اعمال رفتار و آرائی گفته می شود که افراد بشر در هر اجتماع، از بزرگ تران خود می آموزند و به نسل جوان انتقال می دهند (رالینتون، 1337، ص3). هانتینگتون می گوید: تمدن ها عظیم ترین سطح هویت فرهنگی و گسترده ترین گروه بندی فرهنگی مردم را تشکیل می دهند. ازاین رو، بخش عمده ای از تاریخ بشر را تمدن ها در بر می گیرند. آنها موجودیتی قابل درک از خود دارند، پویا هستند، ظهور و سقوط می کنند، تقسیم می گردند و سرانجام، در وادی زمان دفن می شوند (هانتینگتون، 1372)
کاسیمنسکی معتقد است: تمدن، نظامی است اجتماعی که با تولید دستاوردهای فرهنگی، به منظور بهره گیری از اندیشه ها، آداب و رسوم به ابداع و خلاّقیت دست می زند؛ نظامی است سیاسی که در سرلوحة آن، اخلاق و قانون قرار دارد؛ و نظامی است اقتصادی که با تداوم جریان تولید و مبادله، پایدار می ماند. تمدن در نهادهای متباین پدیدار می گردد. ازاین رو، نهادها و تشکیلات اجتماعی، سازندة تمدن نیستند، بلکه ارزش ها و فرهنگ های کهن سال میراث خود را در طول قرن ها و عصرها و از ورای دریاها، به وارثان جدید تحویل می دهند و در نتیجه، سهمی از تمدن را به میراث فرهنگی بشری می افزایند (کاسیمنسکی، 1353، ص4)
همان گونه که مشهود است، ظاهراً از این دو مفهوم تعریف واحدی، که مورد قبول همگان یا دست کم محققان علوم اجتماعی باشد، وجود ندارد. با وجود این، منظور از تمدن، یک مجموعه (نظام) فرهنگی است که از خصایص فرهنگی عمده و مشابه چند جامعة خاص تشکیل شده است؛ مثلاً، سرمایهداری غربی را میتوان به عنوان یک تمدن توصیف کرد؛ زیرا شکلهای خاص علم، تکنولوژی، مذهب، هنر و دیگر خصایص آن را باید در چند جامعه متفاوت پیدا کرد (باتومور، 1370، ص137). در این تلقّی، فرهنگ بیشتر ویژگی های قومی را متبلور میسازد، ولی تمدن به فرهنگهایی گفته میشود که فراتر از هویتهای جمعی متعدد (اجتماعات گوناگون) شکل گرفته است. بنابراین، منظور از تمدن اسلامی فرهنگی است که فراتر از خاستگاه خود (مدینة النبی صل الله علیه و آله)، گسترش مکانی و زمانی یافته و اجتماعات متعددی را در بر گرفته، از حیات اجتماعی آنها تأثیر پذیرفته و بر حیات اجتماعی آنها تأثیر گذارده است (رجبزاده، 1376)
در فرهنگ نامه ها، برای واژة دین، معانی متفاوتی ذکر کرده اند؛ مثل اسلام، عادت، شأن، عبادت، طاعت، ذلت و انقیاد، حساب، قهر و غلبه و استعلا، سلطنت، ملک، حکم، سیره، تدبیر، ملت، ورع، معصیت، اکراه، حال و وضعیت، قضا، خدمت، و نیکویی (زبیدی، 1414،ج 18، ص 215-217؛ ابن منظور، 1414ق، ج 13، ص 167-171؛ فراهیدی، ۱۳۸۳، ج 8، ص 73؛ جوهری، 1407ق، ج 5، ص 2118-2119). ابن فارس معتقد است: دین تنها یک معنای اصلی دارد که سایر معانی به آن بر می گردد: دین از نوع انقیاد و ذلت است. پس دین همان اطاعت است (ابن فارس،1391ق، ج 2، ص 319)
واژة دین در میان دانشمندان و صاحب نظران اسلامی و غربی به گونه های متفاوتی تعریف شده است. دانشمندان اسلامی گاه درصدد تعریف دین اسلام هستند که تعریف سید مرتضی از دین اشاره به همین موضوع دارد: کُلُّ ما یَدعُو اِلَیهِ نَبیُّنا محمّد صل الله علیه و آله (سید مرتضی، 1405ق، ج 2، ص270). آنان گاه نیز درصدد تعریف دین به معنای عام آن ـ بدون اختصاص به دین اسلام ـ بر آمده اند که می توان تعریف علّامه طباطبائی را مصداقی از آن دانست. ایشان می فرماید: هُو أنّه نَحو سُلوک فی الْحَیاة الدُّنیا یَتَضَمَّن صَلاح الدنیا بما یُوافِقُ الکَمال الأخرَوی وَ الحَیاة الدائِمة الحَقیقیة عِند الله سُبحانه (طباطبائی، 1417، ج 2، ص130). ایشان در جای دیگر می فرماید: أنّ الدّین صِبغَةَ اِجتماعیة حَمَلَهُ الله عَلَی النّاس (همان، ج 4، ص122). این تعریف اختصاصی به دین اسلام ندارد، بلکه به گوهر مشترک ادیان اشاره دارد که اسلام نیز یکی از آنهاست.
آیت الله جوادی آملی نیز در تعریف دین می گوید: دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد (جوادی آملی، 1372، ص93). آیت الله سبحانی نیز دربارة دین می گوید: دین یک معرفت و نهضت همه جانبه به سوی تکامل است که چهار بُعد دارد: اصلاح فکر و عقیده، پرورش اصول عالی اخلاق انسانی، حُسن روابط افراد اجتماع و حذف هر گونه تبعیض ناروا (سبحانی،1412ق، ج 1، ص6)
آیت الله مصباح نیز در این باره می گوید: دین در اصطلاح، به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید است. ازاین رو، کسانی که مطلقاً معتقد به آفریننده ای نیستند و پیدایش پدیده های جهان را تصادفی و یا صرفاً معلول فعل و انفعال های مادی و طبیعی می دانند بی دین نامیده می شوند. بنا به تعریف ذکرشده، هر دینی از دو بخش تشکیل می گردد: الف. عقیده یا عقایدی که حکم پایه و اساس و ریشة آن را دارد؛ مانند اعتقاد به وجود خداوند یکتا و دادگر و توانای مطلق، اعتقاد به معاد و... ب. برنامة حرکت به سوی هدف که احکام و تکالیف نامیده می شود و اخلاقیات و احکام فقهی را تشکیل می دهد (مصباح،1370، ج 1، ص28ـ29)
متفکران غربی نیز با دو رویکرد متفاوت به تعریف دین مبادرت ورزیده اند:
الف. رویکرد ماهیت گرایی: دین متشکل از مجموعه ای از اعتقادات، اعمال، و احساسات (فردی و جمعی) است که حول مفهوم حقیقت غایی سامان یافته است (پترسون و دیگران، 1376، ص20). دین عبارت است از: اقرار به زبان، اعتقاد به پاداش و کیفر در آن جهان، و عمل به ارکان و دستورات آن (ناس،1370، ص81)
ب. رویکرد کارکرد گرایانه: دین وسیله ای برای توضیح راز جهان و تبیین پدیده های دینی بر اساس حالات روانی، لغزش های فکری و تحول زندگی اجتماعی است (ویل دورانت، 1369، ص382). دین عبارت است از: تأثرات و احساسات و رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و به دور از همة بستگی ها روی می دهد، به گونه ای که انسان از این مجموعه می یابد که بین او آن چیزی که آن را امر خدایی می نامد، رابطه ای برقرار است (جیمز، 1367، ص4). هر چند تعریف های ارائه شده از دین متفاوت و گوناگون است، ولی در این نوشتار، مقصود ما از دین همان شریعت اسلام است که شامل احکام، اعتقادات و اخلاق می شود. این معنا تقریباً وجه جامع میان تعاریف اندیشمندان اسلامی است.
تعداد صفحه: 12
نوع فایل: Word
فرمت فایل: docx
*** قابل ویـرایش
فهرست مطالب
مقدمه
زبان فارسی چه نقشی در بسط و گسترش تمدن اسلامی داشته است؟
آیا رواج زبان فارسی در کشورهایی مانند هند ناشی از تحت سلطه قرارگرفتن آنها و نوعی اجبار نبود؟
چه اتفاقی افتاد که زبان فارسی در کشورهای دیگر از رونق افتاد؟
در حال حاضر وضعیت اقبال به زبان فارسی در دنیا را چگونه است و در این زمینه به چه نکاتی باید توجه کرد؟ با توجه به اینکه امروز، نام ایران همراه با انقلاب اسلامی در دنیا مطرح میشود.
مقدمه
یکی از دغدغههای مطرحشده از سوی رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی وضعیت کنونی زبان فارسی بود: «زبان فارسی یک روزی از قسطنطنیّهی آن روز، از استانبولِ آن روز، زبان علمی بوده تا شبه قارّهی هند... در آستانه -مرکز حکومت عثمانی- زبان رسمی در یک برههی طولانیای از زمان، زبان فارسی بوده. در شبه قارّهی هند برجستهترین شخصیتها با زبان فارسی حرف میزدند... امّا ما در کانون زبان فارسی، داریم زبان فارسی را فراموش میکنیم.» برای بررسی تأثیر و نفوذ زبان فارسی و اهمیت آن در تمدنسازی نوین اسلامی و نیز جایگاه کنونی زبان فارسی مطالبی را در ادامه بیان می کنیم
زبان فارسی چه نقشی در بسط و گسترش تمدن اسلامی داشته است؟
در مورد زبان فارسی باید گفت که این زبان مدیون اسلام است و اسلام هم در جایگاهی وامدار زبان فارسی است. زبان پیش از اسلام مردم ایران زبان پهلوی بود. هرچند که زبان دَری مربوط به بخش شرقی ایران باستان بود ولی وقتی این زبان با عربی در آمیخته شد، غنا پیدا کرد و زبان فارسیای را به وجود آورد که ما آن را با شاعران بزرگی همچون فردوسی، سنایی، عطار، نظامی، سعدی، حافظ، جامی و ... میشناسیم. بهخصوص چیزی که کمتر مورد توجه است اینکه موسیقی زبان جدید، تحتتأثیر آمیختگی با زبان عربی بسیار دلنشین شد. کششهایی که در زبان عربی برای «آ»، «او» و «ای» هست به این صورتی که ما امروز تلفظ میکنیم در زبان دَری نبود و اینها از عربی وارد تلفظ فارسی شد. این موضوع را در برخی لهجههای افغانی و تاجیکی غیر متأثر از زبان عربی که اکنون نیز وجود دارند میتوان مشاهده کرد. این غنای موسیقایی جدید برای زبان دَریِ آمیخته به عربی که فارسی نام گرفت سبب شد که ما بتوانیم یک شعر موسیقایی پیدا کنیم که اوزان آن نیز تحتتأثیر ادبیات عرب، همان اوزان بحور شعرهای عربی است. از این جهت زبان و ادبیات فارسی بهشدت وامدار آمیختگی با فرهنگ مقدس اسلامی است.
مردم بخشهایی از هندوچین، ویتنام، مالزی، لائوس، کامبوج، فلیپین، اندونزی و چین نیز عموماً توسط این عارفان ایرانی با اسلام آشنا شدند. به همین خاطر زبان فارسی برای آنها حُکم زبان دینی را داشت. شما امروز هم در مساجد پکن که دورترین نقطهی چین نسبت به عالم اسلام محسوب میشد کتیبههایی با اشعار فارسی میبینید. آنها نیت نمازشان را نیز به زبان فارسی بیان میکنند.
نمونه سوال پیام نور همراه با پاسخنامه